English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
avulsion U جدا شدن زمینی از یک ملک و پیوستن بملک دیگر درنتیجه سیل یا تغییرمسیررودخانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to herd with other people U با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
ground liaison U گروه رابط زمینی در فرودگاه شکاریهاربط زمینی
goldie lock U فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army commander U فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
ground signals U سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
yam U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
yams U سیب زمینی هندی سیب زمینی شیرین
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
as a consequence <adv.> U درنتیجه
from U درنتیجه
hence <adv.> U درنتیجه
in this way <adv.> U درنتیجه
they fought with courage U درنتیجه
thereupon U درنتیجه
thereupon <adv.> U درنتیجه
thereat <adv.> U درنتیجه
in consequence of U درنتیجه
subsequently <adv.> U درنتیجه
along of U درنتیجه
consequently <adv.> U درنتیجه
at that [at that provocation] <adv.> U درنتیجه
as a result <adv.> U درنتیجه
whereby <adv.> U درنتیجه
thus [therefore] <adv.> U درنتیجه
therefore <adv.> U درنتیجه
by impl <adv.> U درنتیجه
insofar <adv.> U درنتیجه
for this reason <adv.> U درنتیجه
in this sense <adv.> U درنتیجه
by implication <adv.> U درنتیجه
in consequence <adv.> U درنتیجه
in this manner <adv.> U درنتیجه
in this wise <adv.> U درنتیجه
in this vein <adv.> U درنتیجه
in so far <adv.> U درنتیجه
for that reason <adv.> U درنتیجه
in this respect <adv.> U درنتیجه
as a result of this <adv.> درنتیجه
even tual U درنتیجه اینده
tabitude U ضعف درنتیجه تب دق
hereupon U درنتیجه این
therewith U فورا درنتیجه ان
what with <idiom> U برای اینکه ،درنتیجه
tabescence U ضعف درنتیجه تب دق یا سل نخاع
in the wake of <idiom> U درنتیجه ،شرح ذیل
homogeny U همانندی درنتیجه داشتن یک اصل
double or quits U بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
senile keratosis U کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
it will wear to your shape U بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
quaker's meeting U انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
center fire U اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
hear footsteps U عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
engramme U اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
haplosis U تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
issue of fact U نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
engram U اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
lion heart U مواد فلزی که درنتیجه قال کردن معدن بدست می ایدوتااندازهای ناپاک است
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
income elasticity of demand U تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
affixing U پیوستن
cement U پیوستن
affixes U پیوستن
affixed U پیوستن
affix U پیوستن
adjoins U پیوستن
affiliate پیوستن
conjoin U پیوستن
to make contact U پیوستن
enlink U پیوستن
link-ups U پیوستن
link-up U پیوستن
cements U پیوستن
cementing U پیوستن
coalescence U پیوستن
link up U پیوستن
connect U پیوستن
connects U پیوستن
adjoin U پیوستن
to bring into contact U پیوستن
to go in with U پیوستن با
cemented U پیوستن
couples U پیوستن
joined U پیوستن
annexes U پیوستن
joins U پیوستن
sorted U پیوستن
sort U پیوستن
meet U پیوستن
join U پیوستن
meets U پیوستن
anastomois U به هم پیوستن
annex U پیوستن
annexing U پیوستن
link U به هم پیوستن
join up U به هم پیوستن
coupled U پیوستن
sorts U پیوستن
interlock U پیوستن
interlocking U پیوستن
couple U پیوستن
attach U پیوستن
interlocked U پیوستن
attaches U پیوستن
ally U پیوستن
allying U پیوستن
interlocks U پیوستن
attaching U پیوستن
adjoined U پیوستن
aliasing U اثرات بصری نامطلوب تصاویرتولید شده کامپیوتری درنتیجه استفاده از روشهای نادرست نمونه برداری staircasing
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
interlinks U بهم پیوستن
patches U بهم پیوستن
to put together U بهم پیوستن
to piece together U بهم پیوستن
joint U بهم پیوستن
patch U بهم پیوستن
to grow together U باهم پیوستن
link U بهم پیوستن
interlinking U بهم پیوستن
interlinked U بهم پیوستن
interlink U بهم پیوستن
welds U بهم پیوستن
weld U بهم پیوستن
welded U بهم پیوستن
combine U باهم پیوستن
knit U بهم پیوستن
knits U بهم پیوستن
combines U باهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
incorporate U بهم پیوستن
filiate U اشناکردن پیوستن
incorporates U بهم پیوستن
incorporating U بهم پیوستن
cling U چسبیدن پیوستن
clings U چسبیدن پیوستن
glutinate U بهم پیوستن
interlocks U بهم پیوستن
adhering U چسبیدن پیوستن
adheres U چسبیدن پیوستن
adhered U چسبیدن پیوستن
adhere U چسبیدن پیوستن
concatenate U بهم پیوستن
anastomosis U بهم پیوستن
affiliated U پیوستن اشناکردن
affiliates U پیوستن اشناکردن
affiliating U پیوستن اشناکردن
anastomose U بهم پیوستن
bind U بهم پیوستن
binds U بهم پیوستن
interlocking U بهم پیوستن
interlocked U بهم پیوستن
knot U بهم پیوستن
knots U بهم پیوستن
pans U بهم پیوستن
pan- U بهم پیوستن
pan U بهم پیوستن
interlock U بهم پیوستن
interconnects U بهم پیوستن
interconnecting U بهم پیوستن
reconstituted U بهم پیوستن
reconstitutes U بهم پیوستن
reconstituting U بهم پیوستن
interconnect U بهم پیوستن
admix U بهم پیوستن
adequateness U چسبیدن پیوستن
inone U بهم پیوستن
seams U بهم پیوستن
seam U بهم پیوستن
to grow into one U بهم پیوستن
inosculate U بهم پیوستن
to jury-rig something U چیزی را به هم پیوستن
reconstitute U بهم پیوستن
rejoined U دوباره پیوستن به
interconnected U بهم پیوستن
rejoin U دوباره پیوستن به
rejoins U دوباره پیوستن به
rejoining U دوباره پیوستن به
sense probe U مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
cleave U پیوستن تقسیم شدن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
assists U پیوستن به حمایت کردن از
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
weld U جوش دادن پیوستن
repiece U دوباره بهم پیوستن
clobbered U بهم پیوستن زدن
clobbering U بهم پیوستن زدن
put to U بگروه شکارچی پیوستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com