Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collimate
U
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays
U
قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
locates
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
engarland
U
درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
located
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate
U
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
caches
U
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
condemns
U
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning
U
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
cache
U
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
collating
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
treat
U
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
cache memory
U
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
treated
U
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
condemn
U
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
collated
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collate
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
ret
U
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
treats
U
تحت عمل قرار دادن بحث کردن در
strings attached
<idiom>
U
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
utilizing
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
commenting
U
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
underpins
U
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpinned
U
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
underpin
U
پی سنگی درزیر دیوار قرار دادن پشتیبانی یا تایید کردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
commented
U
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment
U
ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
classifying
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
setting up
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
declaring
U
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares
U
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare
U
معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
addresses
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed
U
قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
stack
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
U
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
cls
U
در -MS DOS دستور سیستم به معنای پاک کردن صفحه نمایش و قرار دادن نشانه گر در بالای صفحه گوشه سمت چپ
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
attaching
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
attach
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
attaches
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
posit
U
ثابت کردن فرض کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
truest
U
ثابت کردن
fix
U
ثابت کردن
truer
U
ثابت کردن
clinching
U
ثابت کردن
clinches
U
ثابت کردن
to let the saw dust out of
U
را ثابت کردن
clinched
U
ثابت کردن
true
U
ثابت کردن
clinch
U
ثابت کردن
prover
U
ثابت کردن
stabilizes
U
ثابت کردن
demonstrated
U
ثابت کردن
demonstrate
U
ثابت کردن
evidence
U
ثابت کردن
stabilised
U
ثابت کردن
proved
U
ثابت کردن
proves
U
ثابت کردن
stabilises
U
ثابت کردن
stabilising
U
ثابت کردن
stabilize
U
ثابت کردن
stabilized
U
ثابت کردن
demonstrates
U
ثابت کردن
demonstrating
U
ثابت کردن
fixations
U
ثابت کردن
prove
U
ثابت کردن
fixes
U
ثابت کردن
to make out
U
ثابت کردن
pin
U
ثابت کردن
fixation
U
ثابت کردن
to bring home
U
ثابت کردن
pinning
U
ثابت کردن
pinned
U
ثابت کردن
stable
U
ثابت کردن استوارشدن
destabilize
U
غیر ثابت کردن
call someone's bluff
<idiom>
U
ثابت کردن ادعا
reason
U
با دلیل ثابت کردن
to put one in the wrong
U
کسیرا ثابت کردن
to make a point
U
نکتهای را ثابت کردن
evidence
U
ثابت کردن سند
stables
U
ثابت کردن استوارشدن
reasons
U
با دلیل ثابت کردن
to prove with reasons
U
با دلیل ثابت کردن
stabilising
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilize
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilizes
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilises
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilized
U
استوار کردن ثابت شدن
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
stabilised
U
استوار کردن ثابت شدن
evidence
U
شاهد باگواهی ثابت کردن
freezes
U
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze
U
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
sheet down
U
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
immobilizes
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
slush down
U
روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
immobilized
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering
U
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
immobilising
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
immobilize
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
indenture
U
با قرار داداستخدام کردن
pre establish
U
از پیش بر قرار کردن
lattices
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
constant speed drive
U
چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
keep an appointment
U
قبول کردن قرار ملاقات
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
reestablish
U
دوباره بر قرار یا تاسیس کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
cut down to size
<idiom>
U
ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
receive
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
out lawry
U
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receives
U
اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to impose a curfew
U
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
paying
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
U
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul
U
پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagating
U
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
hiring
U
اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com