English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
batter U توپزنی که نوبت اوست
batters U توپزنی که نوبت اوست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
every dog has his d. U هرکسی چندروزه نوبت اوست
strikers U بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers U کروکه بازی که نوبت اوست
striker U کروکه بازی که نوبت اوست
striker U بیلیارد بازی که نوبت اوست
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
wickets U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wicket U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
intermit U نوبت داشتن نوبت شدن
batting average U میانگین توپزنی
base runner U توپزنی که در پایگاه است یابسوی ان می رود
not out U توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
non striker U توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
it is up to him to U با اوست که
he is if the right U حق با اوست
it is he that U اوست که
to rank the soldiers U اوست
he is f. her U مایل اوست
it is mortal to him U کشنده اوست
it is his fault U تقصیر اوست
it is usual with him U معمول اوست
In that case he is right. U د رآنصورت حق با اوست
is that her U ایا اوست
that right inheres in him U این حق اوست
the fault lies with him U تقصیر با اوست
imeant his brother U مقصودم برادر اوست
it is under his nose U پیش روی اوست
it is under his nose U درست جلوچشم اوست
It belongs to him personally. U متعلق بشخص اوست
the goods are orlie in pledge U کالا در گرو اوست
he loves herher to d. U دیوانه عشق اوست
it is his very own U مال خود اوست
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
it is a libel on him U مایه ابروئی اوست
it is personal to himself U مال شخص اوست
demonist U کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
it is his p to forgive U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
the observed of all observers U کسیکه توجه همه سوی اوست
that is his look U این کار وابسته بخود اوست
he has the p of forgiving U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
noah ark U کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
She is handicapped by her age . Her age stands in her way . U سنش مانع کار او است ( مانعی درراه اوست )
gallio U ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
served U نوبت
inning U نوبت
tours U نوبت
touring U نوبت
tricked U نوبت
toured U نوبت
trick U نوبت
tour U نوبت
serves U نوبت
tricking U نوبت
intermittence U نوبت
tertian fever U نوبت غب
tertian fever U نوبت سه به یک
reprise U نوبت
periodicity U نوبت
out of turn U بی نوبت
alternation U نوبت
turn U نوبت
turns U نوبت
serve U نوبت
heat U نوبت
heats U نوبت
whose turn is it? U نوبت کیست
out of turn U خارج از نوبت
every dog has his day <idiom> U آسیاب به نوبت
it is my lead U نوبت من است
round robin U نوبت گردشی
round robin U با گردش نوبت
prime shift U نوبت اول
movement credit U نوبت حرکت
periodic U نوبت دار
shifts U نوبت کاری
shift U نوبت کار
shift U نوبت تعویض
penalty U از کف دادن نوبت
penalties U از کف دادن نوبت
shifts U نوبت کار
shifts U نوبت تعویض
shifted U نوبت تعویض
shifted U نوبت کار
shift U نوبت کاری
shifted U نوبت کاری
periods U نوبت مرحله
periods U روزگار نوبت
periods U نوبت ایست
handouts U نوبت بازی
handout U نوبت بازی
tricking U نوبت نگهبانی
tricked U نوبت نگهبانی
trick U نوبت نگهبانی
round U نوبت گردکردن
period U روزگار نوبت
roundest U نوبت گردکردن
intermittent U نوبت دار
period U نوبت مرحله
period U نوبت ایست
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
My turn! U حالا نوبت منه!
round U نوبت گرد کردن
roundest U نوبت گرد کردن
every other <idiom> U به نوبت عرض شدن
shift schedule U برنامه نوبت کاری
to be one's turn [go] U نوبت [کسی] شدن
first dogwatch U نوبت نگهبانی عصر
collocation U نظم نوبت وترتیب
says U نوبت حرف زدن
say U نوبت حرف زدن
outed U نوبت سرویس اسکواش
out- U نوبت سرویس اسکواش
out U نوبت سرویس اسکواش
rotas U جدول نوبت خدمت
rota U جدول نوبت خدمت
air register U تنظیم نوبت پرواز
on deck U دونده منتظر نوبت
it is your move U نوبت شما است
on deck U در انتظار نوبت شنا
He jumped the queue. U پرید توی صف ( خارج از نوبت )
bat around U توپ زدن به نوبت در یک ردیف
queuing theory U نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
all things come to him who waits <proverb> U بر اثر صبر نوبت ظفر آید
platoon U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
antiperiodic U جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
platoons U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
call book U دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
one and nine balls billiard U بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesomes U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman U گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesome U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due U از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
every one fired two rounds U هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster U دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com