Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
portray
U
توصیف کردن مجسم کردن
portrayed
U
توصیف کردن مجسم کردن
portraying
U
توصیف کردن مجسم کردن
portrays
U
توصیف کردن مجسم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
images
U
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
characterize
U
توصیف کردن
characterizing
U
توصیف کردن
qualify
U
توصیف کردن
characterizes
U
توصیف کردن
qualifies
U
توصیف کردن
characterised
U
توصیف کردن
characterized
U
توصیف کردن
characterising
U
توصیف کردن
characterises
U
توصیف کردن
depicts
U
مجسم کردن
pictures
U
مجسم کردن
to picture to oneself
U
مجسم کردن
figuring
U
مجسم کردن
picturing
U
مجسم کردن
figures
U
مجسم کردن
figure
U
مجسم کردن
image
مجسم کردن
pictured
U
مجسم کردن
picture
U
مجسم کردن
depict
U
مجسم کردن
depicted
U
مجسم کردن
depicting
U
مجسم کردن
describes
U
توصیف کردن وصف کردن
describe
U
توصیف کردن وصف کردن
describing
U
توصیف کردن وصف کردن
described
U
توصیف کردن وصف کردن
depicture
U
مجسم کردن نقش کردن
epitomizes
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomised
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing
U
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
U
متمرکز کردن مجسم کردن
embody
U
مجسم کردن دربرداشتن
relived
U
در نظر مجسم کردن
embodying
U
مجسم کردن دربرداشتن
embodied
U
مجسم کردن دربرداشتن
characters
U
مجسم کردن شخصیت
character
U
مجسم کردن شخصیت
embodies
U
مجسم کردن دربرداشتن
reliving
U
در نظر مجسم کردن
relive
U
در نظر مجسم کردن
relives
U
در نظر مجسم کردن
picture to oneself
U
پیش خود مجسم کردن
incarnate
U
برنگ گوشتی مجسم کردن
personalize
U
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
objectify
U
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
characterization
U
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
delineation
U
توصیف
narration
U
توصیف
shading
U
توصیف
descriptor
U
توصیف گر
qualification
U
توصیف
description
U
توصیف
descriptions
U
توصیف
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
incarnate
U
مجسم
personofied
U
مجسم
parsonified
U
مجسم
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
self explaining
U
بی نیاز از توصیف
description
U
توصیف تشریح
descriptions
U
توصیف تشریح
qualifiers
U
توصیف کننده
qualifier
U
توصیف کننده
indefinable
U
توصیف نشدنی
indefinably
U
توصیف نشدنی
qalified
U
توصیف شده
describable
U
قابل توصیف
characterization
U
توصیف شخصیت
self-explanatory
U
بی نیاز از توصیف
self explanatory
U
بی نیاز از توصیف
data descriptor
U
توصیف گر داده ها
job description
U
توصیف شغلی
false description
U
توصیف غلط
recommendable
U
قابل توصیف
delineator
U
توصیف کننده
visualizer
U
مجسم کننده
portrayal
U
مجسم سازی
presentive
U
مجسم سازنده
scenic
U
مجسم کننده
the picture of joy
U
خوشی مجسم
embodied labor
U
کار مجسم
portrayals
U
مجسم سازی
characterization
U
توصیف صفات اختصاصی
unutterable
U
غیر قابل توصیف
task state descriptor
U
توصیف گر حالت کار
indescribable
U
توصیف ناپذیر نامعلوم
unutterably
U
غیر قابل توصیف
presence
U
درنظر مجسم کننده
hypotyposis
U
تشریح مجسم کننده
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
task state descriptor
U
توصیف کننده وضعیت وفیفه
termless
U
بی پایان غیر قابل توصیف
unspeakable
U
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
illusionism
U
نگارش یا توصیف منافر وهمی
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
pictorial
U
تصویر نما مجسم سازنده
ineffable
U
شخص غیر قابل توصیف نگفتنی
zoography
U
علم توصیف جانوران وخوی انان
incarnationist
U
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
zoomorphic
U
دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic
U
مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
Religion was portrayed in a negative way.
U
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
an impersonal deity
U
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
The painting portrays the death of Nelson.
U
این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Cupid
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
cupids
U
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
ccitt v.
U
در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
Floret
[rosette]
U
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
electrographic architecture
U
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com