Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
justifier
U
توجیه کننده
vindicator
U
توجیه کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
briefings
U
توجیه
orienting line
U
خط توجیه
comeback
U
توجیه
comebacks
U
توجیه
rationalization
U
توجیه
orientation
U
توجیه
briefing
U
توجیه
rationale
U
توجیه
justification
U
توجیه
justifications
U
توجیه
base line
U
خط توجیه
economic feasibility
U
توجیه اقتصادی
self justification
U
توجیه خویشتن
rationalization
U
توجیه عقلی
justifiable
U
قابل توجیه
map orientation
U
توجیه نقشه
selfjustification
U
توجیه خود
justifiable
U
توجیه پذیر
economic justification
U
توجیه اقتصادی
ready room
U
اطاق توجیه
justifying
U
توجیه کردن
justify
U
توجیه کردن
justifies
U
توجیه کردن
legtimize
U
توجیه کردن
orienting station
U
ایستگاه توجیه
orienting angle
U
زاویه توجیه
orient
U
توجیه کردن
orienting
U
توجیه کردن
orients
U
توجیه کردن
unwarrantable
U
توجیه نکردنی
legitimizing
U
توجیه کردن
assumed orientation
U
توجیه فرضی
vindicate
U
توجیه کردن
vindicated
U
توجیه کردن
vindicates
U
توجیه کردن
vindicating
U
توجیه کردن
interpretability
U
قابلیت توجیه
legitimatize
U
توجیه کردن
justificatory
U
توجیه امیز
unwarranted
U
توجیه نکردنی
justifiability
U
توجیه پذیری
legitimizes
U
توجیه کردن
legitimized
U
توجیه کردن
vindicative
U
مربوط به توجیه
vindicatory
U
وابسته به توجیه
legitimising
U
توجیه کردن
intellectualization
U
توجیه عقلی
orientation
U
توجیه کردن
briefing
U
توجیه کردن
legitimised
U
توجیه کردن
legitimises
U
توجیه کردن
legitimization
U
توجیه کردن
briefings
U
توجیه کردن
legitimize
U
توجیه کردن
sink in
<idiom>
U
توجیه شدن چیزی
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
rationalized
U
عقلا توجیه کردن
rationalizing
U
عقلا توجیه کردن
rationalizes
U
عقلا توجیه کردن
rationalize
U
عقلا توجیه کردن
rationalising
U
عقلا توجیه کردن
rationalises
U
عقلا توجیه کردن
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
justifiable homicide
U
قتل قابل توجیه
rationalised
U
عقلا توجیه کردن
justifiable homicides
U
قتل قابل توجیه
directed net
U
شبکه توجیه شده مخابراتی
holophrastic
U
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
compass bearing
U
زاویه توجیه قطب نما
assumed orientation
U
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
dialectic
U
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
declinator
U
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
mysticism
U
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
stereogram
U
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
debriefing
U
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
vital necessity
U
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
racism
U
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
rationalized
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefing direction
U
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpret
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interprets
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreting
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreted
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
justifies
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justify
U
توجیه کردن هم تراز کردن
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
lifter
U
مرتفع کننده برطرف کننده
vibrator
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
gesticulant
U
اشاره کننده وحرکت کننده
vibrators
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
insulators
U
جدا کننده عایق کننده
designative
U
اشاره کننده تعیین کننده
desolator
U
ویران کننده متروک کننده
desolater
U
ویران کننده متروک کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
practicer
U
تمرین کننده مشق کننده
homager
U
تجلیل کننده کرنش کننده
insulator
U
جدا کننده عایق کننده
presentor
U
ارائه کننده معرفی کننده
spell binder
U
مسحور کننده مجذوب کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
prosecutor
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors
U
پیگرد کننده تعقیب کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
trimmer
U
دستکاری کننده صاف کننده
intermediaries
U
وساطت کننده مداخله کننده
intermediary
U
وساطت کننده مداخله کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
modifiers
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
coordinator
U
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
striking force
U
نیروی تک کننده یا کمین کننده
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
the producer and the consumer
U
تولید کننده و مصرف کننده
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
thwarter
U
خنثی کننده مسدود کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
venerator
U
تکریم کننده ستایش کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
supplicants
U
درخواست کننده تضرع کننده
thickeners
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
supplicant
U
درخواست کننده تضرع کننده
thickener
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
toaster
U
سرخ کننده برشته کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
toasters
U
سرخ کننده برشته کننده
divider
U
جدا کننده تقسیم کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
presenters
U
ارائه کننده معرفی کننده
presenter
U
ارائه کننده معرفی کننده
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
skeletonizer
U
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler
U
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer
U
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity
U
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
agent authentication
U
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit
U
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
voltage stabilizer
U
تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
dismantling shot
U
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com