English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
map orientation U توجیه کردن نقشه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
map orientation U توجیه نقشه
assumed orientation U توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
map U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps U نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
conformal projection U نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
mapping U نقشه کشی کردن تهیه نقشه
orient U توجیه کردن
orientation U توجیه کردن
briefings U توجیه کردن
justifying U توجیه کردن
vindicating U توجیه کردن
briefing U توجیه کردن
justify U توجیه کردن
orients U توجیه کردن
justifies U توجیه کردن
vindicate U توجیه کردن
vindicated U توجیه کردن
legitimises U توجیه کردن
legitimised U توجیه کردن
legitimising U توجیه کردن
orienting U توجیه کردن
legtimize U توجیه کردن
legitimization U توجیه کردن
legitimize U توجیه کردن
legitimized U توجیه کردن
legitimizes U توجیه کردن
legitimizing U توجیه کردن
legitimatize U توجیه کردن
vindicates U توجیه کردن
rationalised U عقلا توجیه کردن
rationalizes U عقلا توجیه کردن
rationalize U عقلا توجیه کردن
rationalises U عقلا توجیه کردن
rationalising U عقلا توجیه کردن
rationalized U عقلا توجیه کردن
rationalizing U عقلا توجیه کردن
rationalized U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes U بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpreting U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreted U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpret U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interprets U ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
orient U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying U توجیه کردن هم تراز کردن
justifies U توجیه کردن هم تراز کردن
justify U توجیه کردن هم تراز کردن
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
line route map U نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
hyetography U نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
cartographers U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographer U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
control map U نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
topographic map U نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
stripping U نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
storage map U نقشه انباره نقشه انبارش
reduction U کوچک کردن نقشه
schemes U نقشه طرح کردن
scheme U نقشه طرح کردن
To roll up the map. , U نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
schemed U نقشه طرح کردن
setting out U پیاده کردن نقشه
altitude tints U گویا کردن نقشه
to foil a plan U نقش بر آب کردن نقشه ای
to spoil ones game U نقشه یاکارکسیراخراب کردن
map reading U نقشه خوانی کردن
mapping U نقشه برداری کردن
to foil a plan U خنثی کردن نقشه ای
reductions U کوچک کردن نقشه
to torpedo U خراب کردن [برنامه یا نقشه]
machinate U نقشه کشیدن تدبیر کردن
photo interpretation U نقشه کردن عکس هوایی
compass U نقشه کشیدن اختراع کردن
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
orientation U توجیه
rationalization U توجیه
orienting line U خط توجیه
briefings U توجیه
briefing U توجیه
comeback U توجیه
comebacks U توجیه
justification U توجیه
justifications U توجیه
base line U خط توجیه
rationale U توجیه
reconstituting U تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitutes U تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstituted U تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
reconstitute U تصحیح مقیاس کردن عکس یا نقشه
to plan a building U نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
vindicative U مربوط به توجیه
unwarranted U توجیه نکردنی
justifiable U قابل توجیه
interpretability U قابلیت توجیه
justifiability U توجیه پذیری
justificatory U توجیه امیز
orienting angle U زاویه توجیه
justifiable U توجیه پذیر
vindicator U توجیه کننده
vindicatory U وابسته به توجیه
assumed orientation U توجیه فرضی
economic feasibility U توجیه اقتصادی
ready room U اطاق توجیه
economic justification U توجیه اقتصادی
rationalization U توجیه عقلی
intellectualization U توجیه عقلی
justifier U توجیه کننده
orienting station U ایستگاه توجیه
unwarrantable U توجیه نکردنی
selfjustification U توجیه خود
self justification U توجیه خویشتن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plans U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
back up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
change horses in midstream <idiom> U وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
justifiable homicides U قتل قابل توجیه
vindication U اثبات بیگناهی توجیه
justifiable homicide U قتل قابل توجیه
sink in <idiom> U توجیه شدن چیزی
reseau U شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
geodesy U نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet U شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
holophrastic U توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net U شبکه توجیه شده مخابراتی
compass bearing U زاویه توجیه قطب نما
lattices U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice U خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
spandrel U لچک [در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control U کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
declinator U سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
dialectic U هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
The officers were brifed on (about) the detailes. U افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation U تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
mysticism U توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
projection print U روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
stereogram U یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
computer aided design and drafting U طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
bench mark U شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
vital necessity U پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
debriefing U پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
fix U نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fixes U نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
bessel method U پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
grid navigation U ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
trimsize U اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
projections U سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
polar stereographic U سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
projection U سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trig list U لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
hill shading U سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
racism U اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
briefing direction U دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
survey station U ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
map plane U سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
field control U نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
designers U نقشه کش
designs U نقشه
project U نقشه
outlining U نقشه
schemes U نقشه
outlined U نقشه
outlines U نقشه
charted U نقشه
outline U نقشه
chart U نقشه
programs U نقشه
scheme U نقشه
plotless U بی نقشه
plan view U نقشه کف
map maker U نقشه کش
designer U نقشه کش
program U نقشه
plat U نقشه
planner U نقشه کش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com