Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Delegation of Authority
U
تفویض اختیار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
social contract
U
اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
weapons free
U
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
investitures
U
تفویض
conferment
U
تفویض
submission
U
تفویض
handing over
U
تفویض
investiture
U
تفویض
assigment
U
تفویض
surrending the centre
U
تفویض مرکز
conferrable
U
قابل تفویض
consignable
U
قابل تفویض
give over
U
تفویض کردن
hand over
U
تفویض کردن
lodged
U
تفویض کردن
judicial delegation
U
تفویض قضایی
vouchsafing
U
تفویض کردن
vouchsafes
U
تفویض کردن
lodges
U
تفویض کردن
vouchsafe
U
تفویض کردن
turn over
U
تفویض کردن
vouchsafed
U
تفویض کردن
lodge
U
تفویض کردن
submission
U
واگذاری تفویض
devolution
U
تفویض اختیارات
resignations
U
کناره گیری تفویض
resignation
U
کناره گیری تفویض
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
abdicating
U
تفویض کردن ترک گفتن
abdicates
U
تفویض کردن ترک گفتن
abdicated
U
تفویض کردن ترک گفتن
abdicate
U
تفویض کردن ترک گفتن
submitted
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
rogatory letters
U
نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
submit
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitting
U
واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
exchange of full powers
U
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
departmentalism
U
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
warranting
U
اختیار
authorization
U
اختیار
warrants
U
اختیار
will
U
اختیار
willed
U
اختیار
authorisations
U
اختیار
at the d. of
U
به اختیار
wills
U
اختیار
spontaneous generation
U
بی اختیار
credential
U
اختیار
freedom of the will
U
اختیار
incoercible
U
بی اختیار
liberties
U
اختیار
liberty
U
اختیار
involuntarily
U
بی اختیار
involuntary
U
بی اختیار
warrant
U
اختیار
warranted
U
اختیار
voluntariness
U
اختیار
authority
U
اختیار
mandate
U
اختیار
mandated
U
اختیار
mandates
U
اختیار
mandating
U
اختیار
unconscious
U
بی اختیار
clearance
U
اختیار
unconsciously
U
بی اختیار
controlling
U
اختیار
control
U
اختیار
attribution
U
اختیار
spontaneous
U
بی اختیار
tests
U
اختیار
tested
U
اختیار
free will
U
اختیار
test
U
اختیار
options
U
اختیار
controls
U
اختیار
vetoed
U
حق و اختیار
option
U
اختیار
vetoing
U
حق و اختیار
vetoes
U
حق و اختیار
veto
U
حق و اختیار
cart blanche
U
اختیار نامحدود
authorise
U
اختیار دادن
at the mercy of
U
در اختیار دستخوش
as you wish
U
به اختیار شماست
adopter
U
اختیار کننده
power of authority
U
اختیار نامه
power of procuration
U
اختیار نامه
warrant of attorney
U
اختیار نامه
body english
U
چرخش بی اختیار
cartle blanche
U
اختیار نامحدود
power of attorney
U
اختیار نامه
letter of attorney
U
اختیار نامه
to make one's option
U
اختیار کردن
to follow a profession
U
پیشهای را اختیار
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
will adjust
U
اتش به اختیار
seller's option
U
اختیار فروشنده
jurisdication
U
اختیار قانونی
in the saddle
U
صاحب اختیار
fix on
U
اختیار کردن
fire at will
U
اتش به اختیار
to be a master of
U
در اختیار خودداشتن
commander's call
U
در اختیار فرماندهی
certificate of authority
U
اختیار نامه
full power of attorney
U
اختیار نامه
invested with power
U
دارای اختیار
enable
U
اختیار دادن
empowered
U
اختیار دادن
power
U
اقتدار و اختیار
powered
U
اقتدار و اختیار
empower
U
اختیار دادن
powering
U
اقتدار و اختیار
powers
U
اقتدار و اختیار
adoption
U
اختیار اتخاذ
option
U
اختیار معامله
government
U
عقل اختیار
governments
U
عقل اختیار
jurisdiction
U
اختیار قانونی
carte blanche
U
اختیار تام
carte blanche
U
اختیار نامحدود
enabling
U
اختیار دادن
authorizations
U
اختیار اجازه
absolute authortity
U
اختیار مطلق
enables
U
اختیار دادن
empowers
U
اختیار دادن
empowering
U
اختیار دادن
enabled
U
اختیار دادن
adopted
U
اختیار شده
options
U
اختیار معامله
option
U
اختیار خریدیا فروش
to rule the roast
U
اختیار داری کردن
run the show
U
اختیار داری کردن
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
To authorize someone.
U
به کسی اختیار دادن
options
U
اختیار خریدیا فروش
to have the run of a house
U
اختیار خانهای را داشتن
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
plenipotentiary
U
دارای اختیار تام
tutelar authority
U
اختیار ناشی از قیومت
plenipotentiaries
U
دارای اختیار تام
ship will adjust
U
ناو اتش به اختیار
plenipotent
U
دارای اختیار مطلق
magisterial
U
مطلق دارای اختیار
fire at will
U
اتش به اختیار خود
catching
U
در اختیار گرفتن توپ
he wept involuntarily
U
بی اختیار گریه کرد
discretionally
U
مطابق میل و اختیار
invested with power
U
اختیار داده شده
commander's call
U
ساعات در اختیار فرماندهی
lock option
U
اختیار کاربرد قفل
dub
U
تفویض مقام کردن چرب کردن
dubs
U
تفویض مقام کردن چرب کردن
dubbed
U
تفویض مقام کردن چرب کردن
visitatorial
U
وابسته به یادارای اختیار بازرسی
bureau
U
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
authorises
U
اختیار دادن تصویب کردن
bureaus
U
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
authorising
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorizes
U
اختیار دادن تصویب کردن
Dont mention it . You are welcome.
U
اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is beyond my authority(control).
U
اینکار از اختیار من خارج است
authorizing
U
اختیار دادن تصویب کردن
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
accredits
U
معتبر ساختن اختیار دادن
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
accredit
U
معتبر ساختن اختیار دادن
delegation of authority
U
دادن اختیار انجام عمل
accrediting
U
معتبر ساختن اختیار دادن
to run the show
U
در کاری اختیار داری کردن
authorize
U
اختیار دادن تصویب کردن
local option
U
اختیار تعیین چیزی درمحل
to delegate one's authority to somebody
U
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
plenipotentiary
U
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiaries
U
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
I'll be happy to help
[assist]
you.
U
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
to put something at somebody's disposal
U
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
suzerain
U
اختیار دار کشور حکومت مطلقه
ultra vires
U
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
fiefdom
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
unprompted
U
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
as your please
U
هر طور میل شما است اختیار با شماست
devolve
U
تفویض کردن محول کردن
entrust
U
واگذار کردن تفویض کردن
entrusting
U
واگذار کردن تفویض کردن
devolved
U
تفویض کردن محول کردن
devolves
U
تفویض کردن محول کردن
devolving
U
تفویض کردن محول کردن
entrusts
U
واگذار کردن تفویض کردن
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
U
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
polyandry
U
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
investors
U
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody
U
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
investor
U
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
seller's market
U
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
DD/D
U
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com