English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demonstration U تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstrations U تظاهر به انجام عملیات کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feinted U تظاهر به عملیات تظاهرات
feint U تظاهر به عملیات تظاهرات
feinting U تظاهر به عملیات تظاهرات
feints U تظاهر به عملیات تظاهرات
circuit U یچ کردن عملیات انجام میدهد
circuits U یچ کردن عملیات انجام میدهد
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
airborne vehicle U وسیله انجام عملیات هوابرد
heat treat U انجام دادن عملیات حرارتی
operation U ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
OCP U پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را طبق کد برنامه انجام میدهد
integrated U محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
input U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
arithmetic logic unit U بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
inhibit U توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
NetBIOS U که به برنامههای کاربردی امکان انجام عملیات ابتدایی روی شبکه میدهد.
inputted U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
inhibits U توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
operators U مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
floating U UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
order U پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
operator U مجموعه عملیات که اپراتور انجام میدهد تا ماشین یا فرآیند درست کار کند
coprocessor U پردازندهای که نتایج عملیات ریاضی را سریع تر از بخش ALU از CPU انجام میدهد
pla U CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
maintenance U ابزار تشخیص نرم افزاری که مهندسان در حین عملیات نگهداری سیستم انجام می دهند
gallium arsenide U ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
pass off <idiom> U تظاهر کردن
sham U تظاهر کردن
affect U تظاهر کردن به
affects U تظاهر کردن به
feign U تظاهر کردن
dissemble U تظاهر کردن
sham U تظاهر کردن
pretend U تظاهر کردن
shams U تظاهر کردن
cybernation U کاربرد کامپیوترهای تزویج شده با ماشین الات خودکاربه منظور کنترل و انجام عملیات پیچیده
alu U Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
demonstrating U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrated U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
To pretend sickness(ignorance). U تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
demonstrate U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
universal U مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
operates U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operate U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operated U نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
circuit U مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuits U مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
backslap U تظاهر بصمیمیت کردن چاخان کردن
crypt operating instructions U دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
suffix notation U عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
operation U عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
OS U نرم افزاری که عملیات سخت افزاری ابتدایی و سطح پایین را انجام میدهد و مدیریت فایل بدون نیاز به کاربر
assume U تظاهر کردن تقلید کردن
assumes U تظاهر کردن تقلید کردن
alt key U کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی
support U CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
at U قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد
nsfnet U یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
grimaces U تظاهر
display U تظاهر
grimaced U تظاهر
grimace U تظاهر
semblance U تظاهر
displaying U تظاهر
eyewash U تظاهر
pretences U تظاهر
pretence U تظاهر
displays U تظاهر
affectation U تظاهر
displayed U تظاهر
pretension U تظاهر
pretensions U تظاهر
pretenses U تظاهر
make-believe U تظاهر
pretense U تظاهر
make believe U تظاهر
prudery U تظاهر
fakery U تظاهر
affectations U تظاهر
effusion U تظاهر
grimacing U تظاهر
effusions U تظاهر
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
ostensive U تظاهر امیز
flashiness U خودفروشی تظاهر
simulations U وانمود تظاهر
simulation U وانمود تظاهر
preciosity U تصنع تظاهر
gleam U تظاهر موقتی
gleamed U تظاهر موقتی
gleaming U تظاهر موقتی
gleams U تظاهر موقتی
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
reconnoitring U عملیات اکتشافی کردن
rehearsal U تمرین کردن عملیات
reconnoitered U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitering U عملیات اکتشافی کردن
reconnoiters U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitre U عملیات اکتشافی کردن
rehearsals U تمرین کردن عملیات
reconnoitred U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitres U عملیات اکتشافی کردن
cease U قطع کردن عملیات
ceases U قطع کردن عملیات
ceasing U قطع کردن عملیات
ceased U قطع کردن عملیات
reconnoiter U عملیات اکتشافی کردن
feint U نمایش دروغی تظاهر
feinting U نمایش دروغی تظاهر
feinted U نمایش دروغی تظاهر
take a dive U تظاهر به ناک اوت
feints U نمایش دروغی تظاهر
ostentation U خود فروشی تظاهر
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
coaches U رهبری عملیات ورزشی را کردن
coached U رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach U رهبری عملیات ورزشی را کردن
clearing operations U عملیات پاک کردن مین
phasing U مرحله بندی کردن عملیات
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
She was pretending to be happy. U او [زن] تظاهر به شاد بودن کرد.
His liberalism is merely a pose [an act] آزادمنشی او فقط تظاهر است
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
interdiction U ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
logging U عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
put up a good front <idiom> U وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
To stage political demonstrations. U تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
The demonstrators were waving the flags. U تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
scouts U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scouted U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
feinted U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
feint U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
aborted U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
feints U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
aborts U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
abort U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
scout U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
face dodge U گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
one two U تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
To be a bit la – di – da . U «مکش مرگ ما» بودن ( پرافاده و اهل تظاهر )
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
passing action U عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
opened U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opens U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
acquit U انجام وظیفه کردن
functionate U انجام وفیفه کردن
to perform one's duty U انجام وفیفه کردن
feasance U انجام وفیفه کردن
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
cyaniding U عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
notron utilities U مجموعهای از برنامههای کوچک که برای ساده کردن عملیات کامپیوتری طراحی گردیده است
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
administered U انجام دادن اعدام کردن
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
completing U کامل کردن انجام دادن
completes U کامل کردن انجام دادن
administers U انجام دادن اعدام کردن
administering U انجام دادن اعدام کردن
completed U کامل کردن انجام دادن
consummate U انجام دادن عروسی کردن
consummated U انجام دادن عروسی کردن
do U انجام دادن کفایت کردن
consummates U انجام دادن عروسی کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com