Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ray
U
تشعشع داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
radioactivity
U
قابلیت پخش امواج هستهای رادیواکتیویته داشتن قدرت تشعشع اتمی
Other Matches
fallout contours
U
خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
emission control
U
کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
survey meter
U
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
emission
U
تشعشع
flash
U
تشعشع
total radiation
U
تشعشع کل
emissions
U
تشعشع
radiation
U
تشعشع
antiradiation
U
ضد تشعشع
luminance
U
تشعشع
radiational
U
تشعشع
flashes
U
تشعشع
flashed
U
تشعشع
emits
U
تشعشع کردن
radiancy
U
تابندگی تشعشع
emitted
U
تشعشع کردن
emit
U
تشعشع کردن
scattered radiation
U
تشعشع پراکنده
space radiation
U
تشعشع رادیویی
neutron radiation
U
تشعشع نوترونی
nuclear radiation
U
تشعشع هستهای
thermal radiation
U
تشعشع حرارتی
ray
U
روشنایی تشعشع
radiacmeter
U
تشعشع سنج
fluorescence
U
تشعشع ماهتابی
prompt radiation
U
تشعشع کامل
emitting
U
تشعشع کردن
radiator
U
تشعشع کننده
refulgence
U
جلال تشعشع
electronic radiation
U
تشعشع الکترونی
dosimeter
U
تشعشع سنج
corpuscular radiation
U
تشعشع ذرهای
auras
U
تشعشع نورانی
aura
U
تشعشع نورانی
radiation source
U
منبع تشعشع
radiometer
U
تشعشع سنج
radiance
U
تابندگی تشعشع
radioscopy
U
تشعشع سنجی
emitter
U
تشعشع کننده
cosmic rays
U
تشعشع کاسمیک
intensity of radiation
U
شدت تشعشع
radiators
U
تشعشع کننده
induced radiation
U
تشعشع القایی
radiantly
U
تشعشع بطورمنشعب
radiation loss
U
تلف تشعشع
glary
U
دارای تشعشع
x irradiation
U
تشعشع رونتگن
radiation pressure
U
فشار تشعشع
radiation
U
تشعشع اتمی
fluorescent radiation
U
تشعشع فلورسنت
radio active
U
دارای تشعشع اتمی
radiological survey
U
تجسس تشعشع اتمی
radiation intensity
U
شدت تشعشع اتمی
radiant
U
تشعشع کننده حرارتی
x radiation
U
تشعشع اشعه مجهول
ultra violet radiation
U
تشعشع ماوراء بنفش
magnetic dipole radiation
U
تشعشع دوقطبی مغناطیسی
directive radiation
U
تشعشع جهت دار
background count
U
عکس العمل تشعشع
broadside aerial
U
تشعشع کننده عرضی
isodose rate
U
خط نقاط هم دوز تشعشع اتمی
glare
U
تابش خیره کننده تشعشع
emissivity
U
قابلیت تشعشع یا ارسال اشعه
solar flare
U
تشعشع ناگهانی نیروی خورشید
glared
U
تابش خیره کننده تشعشع
glares
U
تابش خیره کننده تشعشع
roentgen
U
واحد سنجش تشعشع اتمی
fluorescent
U
لامپ مهتابی دارای تشعشع
broad beam headlamp
U
نور افکن با تشعشع عرضی
candescent
U
دارای تشعشع یاگرمای شدید
radiological
U
رادیولوژیکی مربوط به تشعشع هستهای
radiological survey
U
بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
rem
U
مقدار واحد از تشعشع یونیزه کننده
luminous flux
U
جریان تشعشع در طول موج مریی
phosphorism
U
مسمومیت در اثر فسفر تشعشع فسفری
emission
U
تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
emissions
U
تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
roentgen
U
واحد بین المللی تشعشع اشعه مجهول
terrain return
U
انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
lumen
U
واحد تشعشع برابر مقدارنوری که از یک شمع معمولی بین المللی ساطع میگردد
langley
U
واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
minometer
U
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی وسیله اندازه گیری دوز اتمی
galactic noise
U
تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
radiation scattering
U
انحراف تشعشع اتمی یاالکترومغناطیسی یا حرارتی پخش امواج بصورت کروی پخش همه جانبه امواج
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
doubt
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
having
U
داشتن
have
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
to go hot
U
تب داشتن
lackvt
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
lacks
U
کم داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
to be feverish
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to hold
U
داشتن
to have
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
to possess
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
intercommon
U
داشتن
lack
U
کم داشتن
relieves
U
داشتن
bears
U
داشتن
possessing
U
داشتن
possess
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
want
U
کم داشتن
bears
U
در بر داشتن
wanted
U
کم داشتن
bear
U
داشتن
owns
U
داشتن
relieving
U
داشتن
owning
U
داشتن
owned
U
داشتن
own
U
داشتن
relieve
U
داشتن
possesses
U
داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
implies
U
دلالت داشتن
desiring
U
میل داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
imply
U
دلالت داشتن
wish
[would like]
U
تمایل داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
likes
U
دوست داشتن
liked
U
دوست داشتن
may
U
امکان داشتن
declaring
U
افهار داشتن
declares
U
افهار داشتن
declare
U
افهار داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
mind
U
تصمیم داشتن
abominated
U
تنفر داشتن
requiring
U
لازم داشتن
abominates
U
تنفر داشتن
requires
U
لازم داشتن
required
U
لازم داشتن
abominating
U
تنفر داشتن
hear
U
خبر داشتن
hears
U
خبر داشتن
require
U
لازم داشتن
affects
U
تمایل داشتن
represent
U
نمایندگی داشتن
represented
U
نمایندگی داشتن
abominate
U
تنفر داشتن
desires
U
میل داشتن
desire
U
میل داشتن
contradicted
U
تناقض داشتن با
represents
U
نمایندگی داشتن
contradicts
U
تناقض داشتن با
affects
U
دوست داشتن
recoil
U
واکنش داشتن بر
valuing
U
گرامی داشتن
values
U
گرامی داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com