English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dispose U ترتیب کارها رامعین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduling U مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
priorities U سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
priority U سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
job U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs U فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
evaluated U چیزی رامعین کردن
to reason out something U چیزی رامعین کردن
evaluate U چیزی رامعین کردن
evaluating U چیزی رامعین کردن
evaluates U چیزی رامعین کردن
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
timed U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
objectify U خاصیت و ماهیت چیزی رامعین کردن
preform U قبلا شکل چیزی رامعین کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. U کارها را قبضه کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
draw up U کارها را تنظیم کردن
To spoilt things . To mess thing up . U کارها را خراب کردن
to make things hum U کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
to mend matters U کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
snow line U خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
gauger U کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
piracy U کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
hashing U تبدیل یک کلید به یک ادرس که در ان کلیدها محل اطلاعات رامعین می کنند درهم سازی
untune U بی ترتیب کردن
phase out U به ترتیب خارج کردن
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
circuitry U مداربندی کردن ترتیب مدارها
sequences U به ترتیب مرتب کردن دنباله
agree U ترتیب دادن درست کردن
to phase out something U به ترتیب خارج کردن چیزی
agrees U ترتیب دادن درست کردن
sequence U به ترتیب مرتب کردن دنباله
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
countermining U زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
selectively U مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selective U مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
relational U کارها
relation U کارها
alphasort U مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
collate U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collates U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated U مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
to dress a salad with mayonnaise U مزین کردن [ترتیب دادن ] سالاد با مایونز
programme of work U برنامه کارها
programme of work U صورت کارها
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
reformat U فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
disarranged U بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranges U بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranging U بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton U بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
derange U بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarrange U بی ترتیب کردن مختل کردن
To take things easy(lightly) U کارها را آسان گرفتن
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
Things are very slack (quiet) at the moment. U فعلا" که کارها خوابیده
I am ready to compromise. U کارها روبراه است
job scheduler U زمان بند کارها
artwork U کارها و تصاویر گرافیکی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. U کارها را بجریان انداختن
hang-up <idiom> U تاخیر دربعضی از کارها
To get things moving. To set the wheels in motion. U کارها راراه انداختن
Our affairs are shaping well. U کارها داردسروصورت می گیرد
riprap U سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
pull (something) off <idiom> U باانجام رساندن کامل کارها
She is not concerned with all that . U با این کارها کاری ندارم
push (someone) around <idiom> U اجبار شخص درانجام کارها
put the cart before the horse <idiom> U انجام کارها بدون نظم
We are past that sort of thing . U دیگر این کارها از ماگذشته
i. for doing any thing U عدم صلاحیت در همه کارها
jobs U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
job U اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
batches U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
batch U قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
Things are coming to a critical juncture . U کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
lineup U اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
priority U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
resource U تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
activities U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
priorities U شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activity U کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
minor league U دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
general U برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
commonest U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
generals U برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
common U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
dry run U اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system U روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
critical path analysis U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
alphabetize U به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
job U زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
jobs U زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
cellars U محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
cellar U محل ذخیره سازی موقت داده یا ثبات یا کارها که موضوعات برای درج و حذف به صورت Lifo عمل می کنند یعنی اولی که می آید آخر از همه سرویس می گیرد
batch U 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
batches U 1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند
immethodical U بی ترتیب
system U ترتیب
systems U ترتیب
ordering U ترتیب
disorderly U بی ترتیب
in series U به ترتیب
configuration U ترتیب
anomaly U بی ترتیب
orderliness U ترتیب
set up U ترتیب
arr U ترتیب
serialization U ترتیب
arramgement U ترتیب
out of kelter U بی ترتیب
configurations U ترتیب
management U ترتیب
assortment U ترتیب
catenation U ترتیب
ordonnance U ترتیب
respectively U به ترتیب
organizations U ترتیب
to order <idiom> U به ترتیب
order U ترتیب
assortments U ترتیب
managements U ترتیب
pial U بی ترتیب
sequences U ترتیب
sequence U ترتیب
arrangements U ترتیب
to make an arrangement U ترتیب
regvlarity U ترتیب
regularity U ترتیب
regularities U ترتیب
organization U ترتیب
ataxic U بی ترتیب
irregular U بی ترتیب
kelter or kilter U ترتیب
organisations U ترتیب
collocation U ترتیب
arrangment U ترتیب
orderless U بی ترتیب
kelter U ترتیب
anomalies U بی ترتیب
arrangement U ترتیب
lay out U ترتیب
randomly U بی ترتیب
random U بی ترتیب
ratings U ترتیب تقدم
sequence U رشته ترتیب
disordered U بی ترتیب اشفته
orchestrations U ترتیب هم اهنگی
relative location U ترتیب نسبی
rating U ترتیب تقدم
sequence U ترتیب دادن
random fill U خاکریز بی ترتیب
rearrangement U ترتیب مجدد
sequences U رشته ترتیب
expandede order U ترتیب مبسوط
desultorily U بطور بی ترتیب
disciplines U تادیب ترتیب
sequence number U شماره ترتیب
rearrangements U ترتیب مجدد
sequence counter U ترتیب شمار
disciplining U تادیب ترتیب
permanencies U ترتیب همیشگی
permanency U ترتیب همیشگی
rearrngement U ترتیب مجد د
sequence control U کنترل ترتیب
sequencer U ترتیب سنج
sequencing U ترتیب گذاری
sequences U ترتیب دادن
arrangements U ترتیب اصلاح
orchestration U ترتیب هم اهنگی
first in first out U به ترتیب ورود
firing order U ترتیب احتراق
arrangement U ترتیب تنظیم
arrangement U ترتیب اصلاح
fifo U به ترتیب ورود
discipline U تادیب ترتیب
gradational U به ترتیب درجه
sequencing U ترتیب دهی
sequence check U مقابله ترتیب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com