Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
supplied
U
تدارک کردن
supply
U
تدارک کردن
supplying
U
تدارک کردن
logistics
U
تدارک کردن
procure
U
تدارک کردن
procured
U
تدارک کردن
procures
U
تدارک کردن
procuring
U
تدارک کردن
logistic route
U
تدارک کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
supplied
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying
U
فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
procurement
U
تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
shop supply
U
وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
Other Matches
throughput
U
تدارک مستقیم اماد تدارک بیواسطه
purveys
U
تدارک
water supplies
U
تدارک اب
purvey
U
تدارک
purveyed
U
تدارک
provision
U
تدارک
water supply
U
تدارک اب
preparation
U
تدارک
purveying
U
تدارک
preparations
U
تدارک
in the pipeline
[Colloquial]
U
در تدارک
replenishes
U
تدارک مجدد
replenish
U
تدارک مجدد
replenishing
U
تدارک مجدد
permanent oppropriation
U
تدارک دایمی
preparation
U
تدارک دیدن
preparations
U
تدارک دیدن
replenished
U
تدارک مجدد
make arrangements
U
تدارک دیدن
supplied
U
تدارک دیدن
supply
U
تدارک دیدن
provides
U
تدارک دیدن
provide
U
تدارک دیدن
supplying
U
تدارک دیدن
make preparations
U
تدارک دیدن
make provisions
U
تدارک دیدن
prepared variation
U
واریاسیون تدارک شده
to prepare for war
U
تدارک جنگ دیدن
ammunition depot
U
محل تدارک مهمات
accomodation
U
تدارک جا اثاثیه تطابق
preparing
U
تدارک دیدن پستاکردن
prepares
U
تدارک دیدن پستاکردن
prepare
U
تدارک دیدن پستاکردن
provided scheme
U
برنامه تدارک شده
logistics
U
عمل تدارک یکانها
obligated stocks
U
کالای تضمین شده یا تعهدشده از نظر تدارک
into plane service
U
تدارک سوخت و وسایل برای هواپیماها طبق قرارداد
turnkey system
U
سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
controlled airspace
U
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
local procurement
U
تدارک محلی فراورده محلی
provisioner
U
تدارک کننده تهیه کننده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to adapt
[to]
U
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
detach
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
expended
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
specify
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricates
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judges
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
parallelize
U
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
evaporating
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judged
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorsed
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifies
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
lubricating
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorse
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorses
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulate
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
screens
U
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen
U
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screened
U
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com