Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
specialises
U
تخصص داشتن
specialising
U
تخصص داشتن
specialize
U
تخصص داشتن
specializes
U
تخصص داشتن
specializing
U
تخصص داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
specialty
U
تخصص
specialization
U
تخصص
specialities
U
تخصص
speciality
U
تخصص
proficiency
U
تخصص
inexpert
U
بی تخصص
expert knowledge
U
تخصص
specialization
U
تخصص یافتن
specializes
U
تخصص یافتن
technology
U
تخصص شناسی
technologies
U
تخصص شناسی
specializing
U
تخصص یافتن
proficiency
U
مهارت تخصص
health nursing
U
تخصص پرستاری
specialize
U
تخصص یافتن
careered
U
تخصص رستهای
careering
U
تخصص رستهای
career
U
تخصص رستهای
specialising
U
تخصص یافتن
careers
U
تخصص رستهای
specialises
U
تخصص یافتن
profession of arms
U
تخصص نظامی گری
military occupational speciality
U
تخصص شغلی نظامی
civilian occupational specialty
U
تخصص غیر ارتشی
underemployed
U
دارای شغل کم تخصص و کم پاداش
analysts
U
شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analyst
U
شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
laboratorian
U
کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
residency
U
اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
trial attorney
U
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
packet
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets
U
گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
comparative cost
U
اصل تخصص کشورها درتولید کالاهایی که ان را ازدیگر ممالک ارزانتر ومرغوبتر تهیه می کنند
independent computer
U
manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
inexpertly
U
ازروی عدم تخصص یا عدم خبرگی
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
own
U
داشتن
owned
U
داشتن
owning
U
داشتن
possessing
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
relieving
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
want
U
کم داشتن
relieve
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
relieves
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
lacked
U
کم داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
to have
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to go hot
U
تب داشتن
to have possession of
U
داشتن
having
U
داشتن
have
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
to hold
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
possess
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
to have f.
U
تب داشتن
lack
U
کم داشتن
bear
U
داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
owns
U
داشتن
to possess
U
داشتن
possesses
U
داشتن
correlating
U
همبستگی داشتن
up to
<idiom>
U
بستگی داشتن به
withholding
U
دریغ داشتن
withhold
U
دریغ داشتن
reside
U
اقامت داشتن
resides
U
اقامت داشتن
aspiring
U
هوش داشتن
withheld
U
دریغ داشتن
resided
U
اقامت داشتن
aspiring
U
ارزو داشتن
loathed
U
نفرت داشتن از
stand a chance
<idiom>
U
احتمال داشتن
stand off
<idiom>
U
دورنگه داشتن
loathes
U
نفرت داشتن از
aspire
U
ارزو داشتن
hear
U
خبر داشتن
aspire
U
هوش داشتن
aspires
U
هوش داشتن
loathe
U
نفرت داشتن از
withholds
U
دریغ داشتن
aspired
U
ارزو داشتن
take kindly to
<idiom>
U
دوست داشتن
aspired
U
هوش داشتن
aspires
U
ارزو داشتن
sending
U
ارسال داشتن
apprehending
U
بیم داشتن
cherish
U
گرامی داشتن
apprehends
U
بیم داشتن
in a hurry
<idiom>
U
عجله داشتن
in a jam
<idiom>
U
مشکل داشتن
in the cards
<idiom>
U
انتظار داشتن
in a rush
<idiom>
U
عجله داشتن
correlates
U
همبستگی داشتن
correlate
U
همبستگی داشتن
in common
<idiom>
U
مسئولیت داشتن
lends
U
معطوف داشتن
lend
U
معطوف داشتن
espousing
U
عقیده داشتن به
espouses
U
عقیده داشتن به
espoused
U
عقیده داشتن به
apprehended
U
بیم داشتن
provides
U
مقرر داشتن
send
U
گسیل داشتن
send
U
اعزام داشتن
send
U
ارسال داشتن
sending
U
گسیل داشتن
sending
U
اعزام داشتن
provide
U
مقرر داشتن
sends
U
گسیل داشتن
sends
U
اعزام داشتن
cherishing
U
گرامی داشتن
sends
U
ارسال داشتن
apprehend
U
بیم داشتن
cherishes
U
گرامی داشتن
cherished
U
گرامی داشتن
espouse
U
عقیده داشتن به
belong
U
تعلق داشتن
exists
U
وجود داشتن
existed
U
وجود داشتن
exist
U
وجود داشتن
resembling
U
شباهت داشتن
resembles
U
شباهت داشتن
resembled
U
شباهت داشتن
resemble
U
شباهت داشتن
differs
U
فرق داشتن
differing
U
فرق داشتن
differed
U
فرق داشتن
differ
U
فرق داشتن
disguising
U
نهان داشتن
disguises
U
نهان داشتن
stink
U
تعفن داشتن
stinks
U
تعفن داشتن
attend
U
حضور داشتن
to be afraid
[of]
U
ترس داشتن
[از]
possessing
U
در تصرف داشتن
possesses
U
در تصرف داشتن
possess
U
در تصرف داشتن
hankers
U
اشتیاق داشتن
hankered
U
اشتیاق داشتن
hanker
U
اشتیاق داشتن
attends
U
حضور داشتن
attending
U
حضور داشتن
disguised
U
نهان داشتن
disguise
U
نهان داشتن
to follow
U
دنباله داشتن
to continue
U
دنباله داشتن
retains
U
نگاه داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
retained
U
نگاه داشتن
to be there
U
وجود داشتن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com