Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
supplied
U
تامین چیزی که مورد نیاز است .
supply
U
تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplying
U
تامین چیزی که مورد نیاز است .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
logic seeking
U
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
cleans
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
mismatch
U
ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
discarding
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
requirement
U
مورد نیاز
floor space occupied
U
فضای مورد نیاز
reserve requirements
U
ذخائر مورد نیاز
lime requirement
U
اهک مورد نیاز
combat essential
U
مورد نیاز حتمی رزمی
common goods
U
کالای مورد نیاز عموم
demand paging
U
صفحه بندی مورد نیاز
demand satisfaction
U
تحویل اماد مورد نیاز
requirements
U
آنچه مورد نیاز است
bank capital requirement
U
سرمایه مورد نیاز بانک
required supply rate
U
نواخت مهمات مورد نیاز
adaptive channel allocation
U
تامین کانالهای ارتباطی طبق نیاز به جای استفاده از یک مکان دهی ثابت
You are needed . They need you .
U
وجود شما مورد نیاز است
materials requirements planning
U
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
equipment
U
وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
public information
U
اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
end item
U
وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
logical
U
گرافیکی که حاوی اطلاعات رنگ مورد نیاز است
overlaying
U
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlays
U
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlay
U
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
thinned
U
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thins
U
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin
U
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinners
U
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thinnest
U
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
extract
U
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracted
U
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
extracts
U
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
store
U
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
extracting
U
دستور انتخاب و خواندن دادن مورد نیاز از پایگاه داده یافایل
storing
U
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
processes
U
نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
process
U
نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
master
U
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
mastered
U
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
masters
U
رسانه مغناطیسی که حاوی تمام برنامههای مورد نیاز یک برنامه کاربردی است
monofuel
U
سوختی که بتنهایی و بدون نیاز به هوا یا اکسیدکننده دیگر مورد استفاده قرارمیگیرد
hard hyphen
U
خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
condition
U
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
In regard to the proposed changes I think we need more information.
U
در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
just in time
U
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
MIDI setup map
U
فایلی که حاوی تمام داده مورد نیاز برای بیان تنظیم MIDI Mapper باشد
hit on the fly printer
U
چاپگری که در ان کاغذ و یامکانیزم چاپ در حالت ثابتی هستند به نحوی که شروع وتوقفی مورد نیاز نمیباشد
to ensure something
U
تامین کردن
[چیزی]
null cycle
U
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
inherent addressing
U
دستوری که حاوی تمام داده مورد نیاز برای آدرس ی که باید دستیابی شود است بدون عمل اضافی
cards
U
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
card
U
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
subschema
U
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
running spare
U
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
random processing
U
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
resource
U
یکی از دو انشعاب فایل . شاخه منبع حاوی منابع مورد نیاز فایل است
extracted
U
حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extract
U
حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extracts
U
حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
extracting
U
حذف داده مورد نیاز یااطلاع از پایگاه داده ها
machines
U
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machined
U
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
U
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
ways and means
U
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
approving
U
توافق در مورد چیزی
approves
U
توافق در مورد چیزی
approve
U
توافق در مورد چیزی
to weigh in
[on something]
U
تذکر دادن
[در مورد چیزی]
commodities
U
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
commodity
U
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
Hear it on the grapevine
<idiom>
U
[شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
to weigh in
[on something]
U
اظهار نظر کردن
[در مورد چیزی]
logogriph
U
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
demand
U
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demands
U
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demanded
U
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
There is more to it than meets the eye.
U
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
garnishee
U
کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
to go easy on somebody
[something]
U
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
assemble
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembled
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
garnishment
U
تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remand
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remands
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded
U
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
LUT
U
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
close in security
U
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
communication security monitoring
U
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication security account
U
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
safety limit
U
حد تامین
securing
U
تامین
security
U
تامین
safety
U
تامین
hedging
U
تامین
covers
U
تامین
water supplies
U
تامین اب
coverings
U
تامین
securement
U
تامین
water supply
U
تامین اب
cover
U
تامین
internal security
U
تامین داخلی
secures
U
تامین کردن
funding
U
تامین وجه
secures
U
تامین شده
insecurity
U
عدم تامین
take care of
U
تامین کردن
supply port
U
درگاه تامین
fulfill
U
تامین کردن
signal security
U
تامین مخابراتی
secure
U
تامین شده
secure
U
تامین کردن
give security for
U
تامین کردن
chemical security
U
تامین شیمیایی
physical security
U
تامین تاسیسات
committment
U
تامین اعتبار
buffer stock
U
تامین ذخیره
collective security
U
تامین اجتماعی
security
U
تامین مصونیت
electronic security
U
تامین الکترونیکی
preservation of evidence
U
تامین دلیل
secure
U
درامان تامین
buffer zone
U
منطقه تامین
buffer zones
U
منطقه تامین
financier
U
تامین اعتبارکننده
provisioning
U
تامین ذخیره
communication security
U
تامین مخابراتی
secures
U
درامان تامین
financiers
U
تامین اعتبارکننده
social security
U
تامین اجتماعی
local security
U
تامین محلی
insuring
U
تامین کردن
appropriation reimbur sement
U
تامین اعتبار
protection
U
تامین نامه
factor of safety
U
عامل تامین
troop safety
U
تامین عده ها
cryptosecurity
U
تامین رمز
supplied
U
تامین کردن
ensuring
U
تامین کردن
safety diagram
U
دیاگرام تامین
insures
U
تامین کردن
ensured
U
تامین کردن
area security
U
تامین منطقه
procurement
U
تامین اماد
covers
U
تامین کردن
the rule of law
U
تامین قانونی
the rule of law
U
تامین قضایی
coverings
U
تامین کردن
cover
U
تامین کردن
ensure
U
تامین کردن
supply
U
تامین کردن
ensures
U
تامین کردن
supplying
U
تامین کردن
guaranteed
U
تامین کردن
guarantee
U
تامین کردن
safety stakes
U
دستکهای تامین
quia timet
U
حکم تامین
transmission security
U
تامین ارسال
transmission security
U
تامین مخابره
safety factor
U
ضریب تامین
guarantees
U
تامین کردن
safety factor
U
عامل تامین
self protection
U
برقراری تامین از خود
supply company
U
شرکت تامین کننده
safety
U
برقرار کردن تامین
tucker
U
تامین غذا کردن
unemployment fund
U
صندوق تامین بیکاری
finance company
U
شرکت تامین مالی
security for costs
U
تامین هزینه دعوی
levy a sum on a person's property
U
تامین خواسته کردن
security for cost
U
تامین هزینه دادرسی
financing
U
تامین هزینه پولی
area security
U
تامین منطقه عملیات
collective security
U
تامین دسته جمعی
guarantee
U
تامین تضمین کردن
appropriation reimbur sement
U
تامین سپرده یاوثیقه
secures
U
مطمئن تامین کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com