Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
Other Matches
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
make an impression
U
تاثیر گذاشتن
counteracts
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
to impinge on something
U
تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
impresses
U
تاثیر کردن بر
influences
U
تاثیر کردن بر
impress
U
تاثیر کردن بر
afair
U
تاثیر کردن
influencing
U
تاثیر کردن بر
impressed
U
تاثیر کردن بر
influenced
U
تاثیر کردن بر
impressing
U
تاثیر کردن بر
influence
U
تاثیر کردن بر
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
bias
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biases
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
lifemanship
U
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
having
U
صرف کردن گذاشتن
have
U
صرف کردن گذاشتن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
sensation
U
تاثیر
forcibly
U
با تاثیر
influxes
U
تاثیر
semplice
U
بی تاثیر
sensations
U
تاثیر
influx
U
تاثیر
affection
U
تاثیر
influencing
U
تاثیر
influence
U
تاثیر
efficacy
U
تاثیر
influences
U
تاثیر
influenced
U
تاثیر
hanks
U
تاثیر
hank
U
تاثیر
effected
U
تاثیر
effectiveness
U
تاثیر
adaphorous
U
بی تاثیر
influence line
U
خط تاثیر
impressiveness
U
تاثیر
effect
U
تاثیر
effecting
U
تاثیر
forcefulness
U
تاثیر
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
impressionability
U
تاثیر پذیری
field effect
U
با تاثیر میدانی
inductive influence
U
تاثیر القائی
hit-and-run
<idiom>
U
تاثیر ناگهانی
efficacity
U
درجه تاثیر
coefficient
U
ضریب تاثیر
bears
U
تاثیر داشتن
efficacity
U
تاثیر سودمندی
bear
U
تاثیر داشتن
effectiveness
U
تاثیر بخشی
radius of influence
U
شعاع تاثیر
after-effect
U
تاثیر بعدی
size effect
U
تاثیر اندازه
after-effects
U
تاثیر بعدی
coefficients
U
ضریب تاثیر
efficiency
U
درجه تاثیر
affected
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
aerated
U
در تحت تاثیر
concerned
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
influence value
U
ضریب تاثیر
aerate
U
در تحت تاثیر
influence value
U
ارزش تاثیر
touched
U
تحت تاثیر
aerates
U
در تحت تاثیر
effectiveness
U
میزان تاثیر
impressible
U
تاثیر پذیر
efficacy
U
درجه تاثیر
impressional
U
تاثیر کننده
aerating
U
در تحت تاثیر
wallydraigle
U
تاثیر پذیر
without prejudice
U
بدون تاثیر به اینده
bacterization
U
تحت تاثیر باکتری
impress
U
: تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
impressing
U
: تحت تاثیر قراردادن
impressed
U
: تحت تاثیر قراردادن
impresses
U
: تحت تاثیر قراردادن
alcoholism
U
تاثیر الکل در مزاج
edaphic
U
تحت تاثیر خاک
ship influence
U
تاثیر عبور کشتی
action
U
تاثیر اثر جنگ
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
actions
U
تاثیر اثر جنگ
austral
U
تحت تاثیر باد جنوبی
unbiased
U
تحت تاثیر واقع نشده
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
affected
U
تحت تاثیر واقع شده
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
alcoholize
U
تحت تاثیر الکل دراوردن
cost effectiveness analysis
U
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
infusive
U
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
like water off a duck's back
<idiom>
U
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
bacterize
U
تحت تاثیر باکتری قراردادن
photothropism
U
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
reacts
U
تحت تاثیر واقع شدن
vulcanization
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
reacting
U
تحت تاثیر واقع شدن
reacted
U
تحت تاثیر واقع شدن
weather worn
U
تحت تاثیر هوا در امده
react
U
تحت تاثیر واقع شدن
biotecture
U
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
consumer appeal
U
تاثیر محصول روی مصرف کننده
influence mine
U
مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
electrifying
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
mountains influnce climate
U
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
electrifies
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrified
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify
U
تحت تاثیر برق قرار دادن
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
photo electric
U
وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
impressionability
U
امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
volcanize
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
proselytism
U
تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
like hell
<idiom>
U
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
actinic
U
دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
public image
U
تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com