Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
irradiate
U
تابش دادن
irradiated
U
تابش دادن
irradiates
U
تابش دادن
irradiating
U
تابش دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
glinting
U
تابش
glints
U
تابش
emissions
U
تابش
emission
U
تابش
shine
U
تابش
effulgence
U
تابش
effulge
U
تابش
radiational
U
تابش
radiation of heat
U
تابش
glitter
U
تابش
glinted
U
تابش
glint
U
تابش
total radiation
U
تابش کل
irradiation
U
تابش
phosphorogenic
U
تابش زا
lustre
U
تابش
radioactivity
U
تابش
erythema
U
تابش
eradiation
U
تابش
brilliance
U
تابش
shines
U
تابش
fulgency
U
تابش
coruscation
U
تابش
glowed
U
تابش
glow
U
تابش
glitters
U
تابش
radiation
U
تابش
glows
U
تابش
glittered
U
تابش
isodose
U
هم تابش
fluorescence
U
تابش ماهتابی
wave radiation
U
تابش موج
thermal radiation
U
تابش حرارتی
thermal emission
U
تابش حرارتی
radiation constants
U
ثابتهای تابش
irradiation
U
تابش دهی
soaking
U
تابش متعادل
radiant intensity
U
شدت تابش
solarization
U
تابش افتاب
soft radiation
U
تابش نرم
visible radiation
U
تابش مرئی
lustreer
U
تابش فروزندگی
radiation loss
U
گمگشتگی تابش
radiation hazard
U
گزند تابش
radiation laws
U
قوانین تابش
radiation field
U
میدان تابش
polarized radiation
U
تابش قطبیده
radiometer
U
تابش سنج
radiation efficiency
U
راندمان تابش
irradiance
U
درخشندگی تابش
plane of incidence
U
صفحه تابش
irradiancy
U
درخشندگی تابش
radiation density
U
تراکم تابش
incidence plane
U
صفحه تابش
incidence angle
U
زاویه تابش
heat radiation
U
تابش گرما
radiation intensity
U
شدت تابش
ultraviolet radiation
U
تابش فرابنفش
flashes
U
تابش انی
shine
U
فروغ تابش
sheen
U
تابش برق
bolometri
U
تابش سنجی
flashed
U
تابش انی
exciting radiation
U
تابش برانگیزاننده
cosmic radiation
U
تابش کیهانی
anneal
U
پخت تابش
annihilation radiation
U
تابش نابودی
energy radiation
U
تابش انرژی
shines
U
فروغ تابش
primary cosmic rays
U
تابش کیهانی
electromagnetic radiation
U
تابش الکترومغناطیسی
background radiation
U
تابش زمینه
black light
U
تابش فرابنفش
angle of reflection
U
زاویه تابش
angle of incidence
U
زاویه تابش
radiation pattern
U
الگوی تابش
candescent
U
تابش یاگرما
sunshine
U
تابش افتاب
cosmic rays
U
تابش کیهانی
emissivity
U
تابش نسبی
spectrum
U
گستره تابش
flash
U
تابش انی
polarized electromagnetic radiation
U
تابش الکترومغناطیسی قطبیده
continuous background radiation
U
تابش زمینهای پیوسته
glow
U
التهاب تابش گداختگی
net radiation factor
U
ضریب تابش خالص
kirchhoff radiation law
U
قانون تابش کیرشهف
radiation of heat
U
انتقال گرمابوسیله تابش
opalescence
U
تابش قوس و قزحی
blackbody radiation
U
تابش جسم سیاه
ionizing radiation
U
تابش یون ساز
near ultraviolet radiation
U
تابش فرابنفش نزدیک
flames
U
مشتعل شدن تابش
glows
U
التهاب تابش گداختگی
planck's radiation law
U
قانون تابش پلانک
flame
U
مشتعل شدن تابش
ionizing radiation
U
تابش یونیزه کننده
hard radiation
U
تابش یا پرتو سخت
bolometric magnitude
U
قدر تابش سنجی
glowed
U
التهاب تابش گداختگی
glared
U
تابش خیره کننده تشعشع
dazzled
U
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzle
U
تابش یا روشنی خیره کننده
glare
U
تابش خیره کننده تشعشع
glares
U
تابش خیره کننده تشعشع
dazzles
U
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzling
U
تابش یا روشنی خیره کننده
photon
U
تنها یک الکترون تابش شود
radioactive
U
پرتو افشان تابش دار
accidentalism
U
اثرات تابش نورمصنوعی براشیاء
sunlight
U
تابش افتاب انعکاس نور خورشید
isodose
U
دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
roentgen
U
واحد تابش تشعشعات یونیزه کننده
thermionic
U
مربوط به تابش الکترونها ازاجسام داغ
angle of incidence
U
زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
roentgenography
U
عکس برداری بوسیله تابش اشعه مجهول
radiation cooling
U
سرد شدن توسط تابش مستقیم از سطح
delayed neutrons
U
نوترونهای تابش شده از یک هسته برانگیخته در یک پروسه رادیواکتیو
footcandle
U
واحد روشنایی برابر تابش نور در یک فوت مربع
roentgenogram
U
عکسی که توسط تابش اشعه مجهول درست شده است
laser
[light amplification by stimulated emission of radiation]
U
لیزر
[تقویت نور به روش گسیل القایی تابش]
[فیزیک]
luminescence
U
پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
photoemissive
U
مادهای که در اثر روشنایی یانور از خود الکترون تابش میکند
airglow
U
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
phototude
U
لوله الکترون دارای کاتد و اندکه بترتیب فوتون تابش وجذب می کنند
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
actinoelectric
U
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
wein law
U
طول موج بیشترین شدت تابش حاصل از منبع جسم داغ با دمای مطلق نسبت عکس دارد
lasers
U
هر روش تابش نور کوهرنت یا همسان توسط انرژی ذخیره شده در سیستم مولکولی یااتمی هنگام تحریک با سیگنال ورودی
laser
U
هر روش تابش نور کوهرنت یا همسان توسط انرژی ذخیره شده در سیستم مولکولی یااتمی هنگام تحریک با سیگنال ورودی
rem
U
مقدار تابش یونیزه کننده که در صورت جذب توسط یک جسم همان تاثیرات فیزیولوژیکی را که یک رونتگن اشعه ایکس یاتابشهای گاما دارند خواهدداشت
hill shading
U
سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
black body radiation
U
تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com