English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
weather permitting U اگر هوا بگذارد
tap U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
tapped U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
tapping U ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
How dare he come here . U غلط می کند قدم اینجا بگذارد
How do you think the changes will affect you? U فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
academic freedom آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
third U به دیگری
another U دیگری
thirds U به دیگری
t' other U دیگری
tother U دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
at another time U در زمان دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
others U متفاوت دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
other U متفاوت دیگری
onother's money U پول دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
heteronomous U پیروقانون دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
at second hand U از قول دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
personified U رل دیگری بازی کردن
predecease U قبل از دیگری مردن
another U کسی [چیز] دیگری
one country or another U این یا یک کشور دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
predecease U مرگ قبل از دیگری
release U اعراض از حق به نفع دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
converting U تغییر چیزی به دیگری
converts U تغییر چیزی به دیگری
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
convert U تغییر چیزی به دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
i had no a U چاره دیگری نداشتم
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
alternately U تغییر از یکی به دیگری
personifies U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
personifying U رل دیگری بازی کردن
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
detinue U ضبط مال دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transplanting U درجای دیگری نشاندن
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
transplant U درجای دیگری نشاندن
transplanted U درجای دیگری نشاندن
transplants U درجای دیگری نشاندن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
transmissions U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
outdistances U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistancing U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
outdistanced U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
transmission U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
globally U را با دیگری در متن عوض میکند
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
global U را با دیگری در متن عوض میکند
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
to have a different view of [ opinion about] something U در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
alternates U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
killjoys U کسی که عیش دیگری را منقص میکند
That's quite another matter. U این که کاملا موضوع دیگری است.
That's another story. U این داستان [قضیه] دیگری است.
migration U انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
converted U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
alternate U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
bloodsucker U کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
conditional U فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
compurgator U یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
ecesis U قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
eep U گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
to exchange something [for something] U مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
multiplying U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
lead in U چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
multiply U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplies U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
heteronomy U انقیادوپیروی از فرامین وقوانین شخص دیگری
multiplied U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
comparisons U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
to exchange something [for something] U معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
comparison U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
converting U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
topwork U پیوند از جنس دیگری بدرخت زدن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
killjoy U کسی که عیش دیگری را منقص میکند
simultaneous U آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
voyager U مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com