Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be fulfilled
U
بوقوع پیوستن راست امدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in store
<idiom>
U
آماده بوقوع پیوستن
to come to good
U
راست امدن
to fall in
U
شکم دادن راست امدن
ex post
U
بوقوع پیوسته
to bring a bout
U
بوقوع رساندن
to bring to pass
U
بوقوع رساندن
futurism
U
اعتقاد بوقوع پیشگوییهای کتاب مقدس عقیده به اخرت
dexiotropic
U
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous
U
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port
U
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.
U
این جاده اصلی به کمی راست
[مورب در سمت راست]
ادامه دارد.
bi directional
U
چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
orthotropous
U
دارای تخمک راست راست اسه
plain dealing
U
معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life.
U
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two
U
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
off
U
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face
U
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft
U
فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
underhook
U
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
side step
U
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify
U
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left
U
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
sorts
U
پیوستن
connect
U
پیوستن
interlocked
U
پیوستن
sorted
U
پیوستن
sort
U
پیوستن
interlocking
U
پیوستن
link up
U
پیوستن
connects
U
پیوستن
conjoin
U
پیوستن
interlocks
U
پیوستن
coalescence
U
پیوستن
affiliate
پیوستن
to make contact
U
پیوستن
adjoins
U
پیوستن
cement
U
پیوستن
annex
U
پیوستن
adjoined
U
پیوستن
adjoin
U
پیوستن
cemented
U
پیوستن
annexes
U
پیوستن
cements
U
پیوستن
to go in with
U
پیوستن با
allying
U
پیوستن
ally
U
پیوستن
anastomois
U
به هم پیوستن
cementing
U
پیوستن
annexing
U
پیوستن
attaching
U
پیوستن
attach
U
پیوستن
couples
U
پیوستن
link-ups
U
پیوستن
meets
U
پیوستن
enlink
U
پیوستن
joins
U
پیوستن
joined
U
پیوستن
join
U
پیوستن
attaches
U
پیوستن
coupled
U
پیوستن
to bring into contact
U
پیوستن
couple
U
پیوستن
link-up
U
پیوستن
link
U
به هم پیوستن
affixing
U
پیوستن
interlock
U
پیوستن
affixes
U
پیوستن
affixed
U
پیوستن
affix
U
پیوستن
meet
U
پیوستن
join up
U
به هم پیوستن
half left
U
فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
combine
U
باهم پیوستن
to piece together
U
بهم پیوستن
to put together
U
بهم پیوستن
combines
U
باهم پیوستن
joint
U
بهم پیوستن
knits
U
بهم پیوستن
combining
U
باهم پیوستن
knit
U
بهم پیوستن
affiliating
U
پیوستن اشناکردن
affiliated
U
پیوستن اشناکردن
affiliates
U
پیوستن اشناکردن
to grow together
U
باهم پیوستن
glutinate
U
بهم پیوستن
cling
U
چسبیدن پیوستن
interconnecting
U
بهم پیوستن
interconnects
U
بهم پیوستن
interconnect
U
بهم پیوستن
concatenate
U
بهم پیوستن
interconnected
U
بهم پیوستن
seams
U
بهم پیوستن
pans
U
بهم پیوستن
pan-
U
بهم پیوستن
adhering
U
چسبیدن پیوستن
seam
U
بهم پیوستن
adheres
U
چسبیدن پیوستن
clings
U
چسبیدن پیوستن
welds
U
بهم پیوستن
filiate
U
اشناکردن پیوستن
welded
U
بهم پیوستن
weld
U
بهم پیوستن
adhere
U
چسبیدن پیوستن
adhered
U
چسبیدن پیوستن
reconstitutes
U
بهم پیوستن
pan
U
بهم پیوستن
link
U
بهم پیوستن
patches
U
بهم پیوستن
adequateness
U
چسبیدن پیوستن
admix
U
بهم پیوستن
anastomose
U
بهم پیوستن
anastomosis
U
بهم پیوستن
reconstituting
U
بهم پیوستن
to jury-rig something
U
چیزی را به هم پیوستن
reconstituted
U
بهم پیوستن
reconstitute
U
بهم پیوستن
rejoined
U
دوباره پیوستن به
patch
U
بهم پیوستن
inosculate
U
بهم پیوستن
inone
U
بهم پیوستن
binds
U
بهم پیوستن
interlock
U
بهم پیوستن
interlocked
U
بهم پیوستن
interlocking
U
بهم پیوستن
interlocks
U
بهم پیوستن
knot
U
بهم پیوستن
knots
U
بهم پیوستن
rejoin
U
دوباره پیوستن به
rejoining
U
دوباره پیوستن به
interlinking
U
بهم پیوستن
incorporate
U
بهم پیوستن
incorporating
U
بهم پیوستن
rejoins
U
دوباره پیوستن به
bind
U
بهم پیوستن
interlinks
U
بهم پیوستن
interlinked
U
بهم پیوستن
interlink
U
بهم پیوستن
to grow into one
U
بهم پیوستن
incorporates
U
بهم پیوستن
clobbered
U
بهم پیوستن زدن
clobbers
U
بهم پیوستن زدن
associated
U
همدم شدن پیوستن
clobbering
U
بهم پیوستن زدن
compaginate
U
محکم بهم پیوستن
welds
U
جوش دادن پیوستن
associate
U
همدم شدن پیوستن
joins
U
شرکت کردن در پیوستن
weld
U
جوش دادن پیوستن
assisting
U
پیوستن به حمایت کردن از
joined
U
شرکت کردن در پیوستن
welded
U
جوش دادن پیوستن
repiece
U
دوباره بهم پیوستن
consociate
U
متحد کردن پیوستن
join
U
شرکت کردن در پیوستن
clobber
U
بهم پیوستن زدن
associates
U
همدم شدن پیوستن
put to
U
بگروه شکارچی پیوستن
reuniting
U
دوباره بهم پیوستن
annexing
U
پیوستن ضمیمه سازی
assists
U
پیوستن به حمایت کردن از
assisted
U
پیوستن به حمایت کردن از
assist
U
پیوستن به حمایت کردن از
cleaved
U
پیوستن تقسیم شدن
annexes
U
پیوستن ضمیمه سازی
annex
U
پیوستن ضمیمه سازی
cleaves
U
پیوستن تقسیم شدن
to go to glory
U
برحمت ایزدی پیوستن
catenate
U
پیوستن متصل کردن
reunite
U
دوباره بهم پیوستن
reunited
U
دوباره بهم پیوستن
associating
U
همدم شدن پیوستن
cleave
U
پیوستن تقسیم شدن
reunites
U
دوباره بهم پیوستن
clutching
U
تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
nirvana
U
پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
clutched
U
تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
graft
U
پیوند زدن بهم پیوستن
clutch
U
تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
nirvanas
U
پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
clutches
U
تزویج یا پیوستن دو عضومتحرک کلاج
adds
U
جمع زدن باهم پیوستن
adding
U
جمع زدن باهم پیوستن
add
U
جمع زدن باهم پیوستن
jump on the bandwagon
<idiom>
[پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
grafted
U
پیوند زدن بهم پیوستن
grafts
U
پیوند زدن بهم پیوستن
bind
U
محصور کردن بهم پیوستن
rabbet
U
با کنش کاو بهم پیوستن
binds
U
محصور کردن بهم پیوستن
attachable
U
قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
crossfertilize
U
پیوستن دونوع متفاوت از طریق لقاح
hyphen
U
برای پیوستن چندکلمه بیکدیگر مثل Northwest
to herd with other people
U
با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
hyphens
U
برای پیوستن چندکلمه بیکدیگر مثل Northwest
integration
U
یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
concrete
U
: سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
hyphen
U
برای پیوستن هجاهای جدا شده از یکدیگردر اخرسطر
hyphens
U
برای پیوستن هجاهای جدا شده از یکدیگردر اخرسطر
piecer
U
درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com