Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
defacto recognition
U
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
locals
U
آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
local
U
آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
modules
U
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
module
U
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
multi window editor
U
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
title
U
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
titles
U
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym
U
عنوان دهنده عنوان مشخص
broaches
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
landed a
U
مستقل
mavericks
U
مستقل
absolute
مستقل
absolutes
U
مستقل
maverick
U
مستقل
free-standing
U
مستقل
stand alone
U
مستقل
sovereign
U
مستقل
sovereigns
U
مستقل
exogenous
U
مستقل
realty
U
مستقل
solo
U
مستقل
solos
U
مستقل
independent
U
مستقل
separate
U
مستقل
separates
U
مستقل
freelance
U
مستقل
autonomic
U
مستقل
free
U
مستقل
freed
U
مستقل
freeing
U
مستقل
frees
U
مستقل
autocratic
U
مستقل
separated
U
مستقل
stbtitle
U
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
stand alone computer
U
کامپیوتر مستقل
single unit
U
یکان مستقل
independency
U
کشور مستقل
separate battery
U
اتشبار مستقل
independent consultant
U
مشاور مستقل
separates
U
یکان مستقل
autonomous consumption
U
مصرف مستقل
separate battalion
U
گردان مستقل
a stand-alone computer
U
یک رایانه مستقل
entities
U
موجودیت مستقل
entities
U
موسسه مستقل
entity
U
موجودیت مستقل
entity
U
موسسه مستقل
separate company
U
گروهان مستقل
stand on one's own two feet
<idiom>
U
مستقل بودن
context free
U
مستقل از متن
independent state
U
دولت مستقل
device independence
U
مستقل از دستگاه
a stand-alone company
U
یک شرکت مستقل
autocracy
U
حکومت مستقل
semi independent
U
نیمه مستقل
garrison house
U
ساخلو مستقل
autonomous operation
U
عملیات مستقل
individual units
U
یکانهای مستقل
autonomous variable
U
متغیر مستقل
absolutes
U
مستقل استبدادی
argument
U
متغیر مستقل
arguments
U
متغیر مستقل
machine independent
U
مستقل از ماشین
separated
U
یکان مستقل
separate
U
یکان مستقل
detached
U
ستون مستقل
to stand by oneself
U
مستقل بودن
independent variable
U
متغیر مستقل
explanatory variable
U
متغیر مستقل
independent equations
U
معادلات مستقل
separate brigade
U
تیپ مستقل
self goverment
U
حکومت مستقل
dependencies
U
کشور غیر مستقل
computer independent language
U
زبان مستقل کامپیوتری
monarchism
U
اصول سلطنت مستقل
free standing columns
U
ستونهای مستقل یا مجزا
separation
U
مستقل شدن یکانها
monocracy
U
حکومت مستقل یا انفرادی
dependent state
U
دولت غیر مستقل
number of componentes
U
تعداد سازندههای مستقل
temperature independent paranagnetism
U
پارامغناطیس گرما مستقل
argument
[of a function]
U
متغیر مستقل
[ریاضی]
autonomous investment
U
سرمایه گذاری مستقل
independent variable
U
متغیر مستقل
[ریاضی]
dependency
U
کشور غیر مستقل
separations
U
مستقل شدن یکانها
autonomous
U
دارای زندگی مستقل
multicollinearity
U
هم خطی بین متغیرهای مستقل
monarchic
U
مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
argument
[of a function]
U
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
autonomous
U
دارای حکومت مستقل خودمختار
stand-alone
<adj.>
U
خود کفا
[به تنهایی]
[مستقل ]
on an arm's length basis
U
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
territorialism
U
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
territoriality
U
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
autonomous investment
U
سرمایه مستقل از درامد ملی
icca
U
انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
standalone
U
سیستمی که مستقل کار میکند
post town
U
شهری که پستخانه مستقل دارد
pica
U
سیستم عامل مستقل از ماشین
autonomous
U
دارای حکومت مستقل داخلی
orthogonal
U
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
sovereigns
U
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
biont
U
واحد مستقل موجود زنده سلول
sovereign
U
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
unit assembly
U
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
dominion
U
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
diarchy
U
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
independent
U
association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
arm's length
U
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
U
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
powering
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planes
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
plane
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
power
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planing
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
building block
U
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
variable delivery pump
U
پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
building blocks
U
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
duplication check
U
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
microcontroller
U
ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
reentrant
U
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
portable
U
کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
libraries
U
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library
U
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
separate
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
module
U
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
modules
U
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
separated
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
third party lease
U
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
separates
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
federal government
U
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
titles
U
عنوان ها
by way of remainder
U
به عنوان رد
life peers
U
عنوان
appellative
U
عنوان
headline
U
عنوان
headlines
U
عنوان
title
U
عنوان
name
U
عنوان
headings
U
عنوان
names
U
عنوان ها
heading
U
عنوان
life peer
U
عنوان
head line
U
عنوان
rubrics
U
عنوان
headword
U
عنوان
topics
U
عنوان ها
titles
U
عنوان
topic
U
عنوان
ground
U
عنوان
capitulary
U
عنوان
rubric
U
عنوان
headwords
U
عنوان
epithet
U
عنوان
epithets
U
عنوان
subjects
U
عنوان ها
prints
U
عنوان و..
printed
U
عنوان و..
print
U
عنوان و..
subject
[topic]
U
عنوان
title
U
عنوان
captions
U
عنوان
caption
U
عنوان
themes
U
عنوان ها
honorific
U
عنوان تجلیلی
appropriation title
U
عنوان اعتبار
brand
U
عنوان تجارتی
berthing
U
کسب عنوان
berthed
U
کسب عنوان
exercise term
U
عنوان مانور
appropriation title
U
عنوان سپرده
honorifics
U
عنوان تجلیلی
berths
U
کسب عنوان
guize
U
روبند عنوان
naturals
U
حرکت در عنوان
brands
U
عنوان تجارتی
surnames
U
لقب عنوان
branding
U
عنوان تجارتی
natural
U
حرکت در عنوان
surname
U
لقب عنوان
berth
U
کسب عنوان
exempli gratia
[e.g.]
U
به عنوان مثال
caption
U
عنوان دادن
Under the title ( heading) of …
U
تحت عنوان ...
untitled
U
بدون عنوان
titlist
U
دارای عنوان
the hoy f.
U
عنوان پاپ
for example
U
به عنوان مثال
topic
U
عنوان سرفصل
topics
U
عنوان سرفصل
heading
U
عنوان گذاری
heading
U
عنوان سرصفحه
headings
U
عنوان گذاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com