Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rain check
U
بلیط مجانی یا مجدد
rain check
U
بلیط باران
ragged school
U
اموزشگاه مجانی برای بچههای بینوا
to queue
[line]
up for tickets
U
برای بلیط در صف ایستادن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
There are no tickets available for tonight .
U
بلیط برای امشب موجود نیست
There are a few tickets left for tonight .
U
چند بلیط برای امشب مانده
rainwash
U
شستشوی چیزی بوسیله باران
scat
U
مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
parkas
U
نوعی کت برای محافظت از باد و باران
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
rainsquall
U
باد و باران باران شدید
rainstorm
U
باد و باران باران شدید
rainstorms
U
باد و باران باران شدید
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
booking
U
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
bookings
U
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
withdraw
U
کنسل کردن
nullify
U
کنسل کردن
abjure
U
کنسل کردن
call off
<idiom>
U
کنسل کردن
elide
U
کنسل کردن
abrogate
U
کنسل کردن
cancel
U
کنسل کردن
annul
U
کنسل کردن
rescind
U
کنسل کردن
countermand
U
کنسل کردن
dissolve
U
کنسل کردن
remit
U
کنسل کردن
revoke
U
کنسل کردن
cancel
[booking, reservation]
U
کنسل کردن
abolish
U
کنسل کردن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
I'd like to cancel my flight.
می خواهم پروازم را کنسل کنم.
no-show
<idiom>
U
شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
to grieve over anything
U
برای چیزی
honorary
U
مجانی
free of charge
U
مجانی
frees
U
مجانی
freeing
U
مجانی
freed
U
مجانی
free
U
مجانی
franker
U
مجانی
franked
U
مجانی
gratuitous
U
مجانی
frank
U
مجانی
franking
U
مجانی
franks
U
مجانی
free of cost
U
مجانی
free of expense
U
مجانی
frankest
U
مجانی
requested
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
request
U
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
gratuitousness
U
مجانی بودن
freeboard
U
غذاومنزل مجانی
free list
U
صورت مجانی ها
free sample
U
نمونه مجانی
free entrance
U
ورود مجانی
free of forwarding costs
<adj.>
U
ارسال مجانی
free of shipping costs
<adj.>
U
ارسال مجانی
postage-free
<adj.>
U
ارسال مجانی
gratis
U
مجانی ازاد
quarters in kind
U
مسکن مجانی
delivery free
U
حمل مجانی
free shipping
<adj.>
U
ارسال مجانی
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
frees
U
بطور مجانی ازادکردن
pay patient
U
مریض غیر مجانی
freeing
U
بطور مجانی ازادکردن
gratuitous
U
غیر معوض مجانی
freed
U
بطور مجانی ازادکردن
free
U
بطور مجانی ازادکردن
to hitch
U
مجانی سوار شدن
to hitchhike
U
مجانی سوار شدن
to go backpacking
U
مجانی سوار شدن
complimentary supply
U
خدمات یا کلاهای مجانی
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
There is no harm in trying.
U
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
knight service
U
تصرف مجانی ملک دربرابرخدمت نظامی
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
tickets
U
بلیط
ticket
U
بلیط
passes
U
بلیط
passed
U
بلیط
pass
U
بلیط
elder hard
U
سر بلیط
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
meal tickets
U
بلیط غذا
stubs
U
ته بلیط کوتوله
8 oclock sharp . On the stroke of 8.
U
بلیط دوسره
stubbing
U
ته بلیط کوتوله
stub
U
ته بلیط کوتوله
deadhead
U
بی بلیط سفرکردن
complimentary
U
بلیط افتخاری
trip ticket
U
بلیط مسافرت
meal ticket
U
بلیط غذا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com