English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 95 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
put U بفعالیت پرداختن
puts U بفعالیت پرداختن
putting U بفعالیت پرداختن
activate U بفعالیت پرداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
activated U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
Other Matches
operate U بفعالیت واداشتن
operates U بفعالیت واداشتن
prompts U بفعالیت واداشتن
prompted U بفعالیت واداشتن
operated U بفعالیت واداشتن
prompt U بفعالیت واداشتن
practising U پرداختن
practises U پرداختن
practise U پرداختن
practicing U پرداختن
to brush up U پرداختن
abye U پرداختن
cough up U پرداختن
imburse U پرداختن
foot the bill <idiom> U پرداختن
fork out <idiom> U پرداختن
disburse U پرداختن
disbursed U پرداختن
disburses U پرداختن
take to U پرداختن
shell out U پرداختن
to fork over U پرداختن
defrays U پرداختن
aby U پرداختن
defraying U پرداختن
defrayed U پرداختن
defray U پرداختن
disbursing U پرداختن
kick over <idiom> U پرداختن
meet U پرداختن
practice U پرداختن
meets U پرداختن
pay U پرداختن
paying U پرداختن
pony up <idiom> U پرداختن
pays U پرداختن
prepay U قبلا پرداختن
pipe up U به سخن پرداختن
pay at tenor U در سررسید پرداختن
indemnify U غرامت پرداختن
to pay in a U پیشکشی پرداختن
To get on with a job. U بکاری پرداختن
To pay money. To make a payment. U پول پرداختن
turn to U بکار پرداختن
to make a part [ial] payment U یک قسط را پرداختن
to pay on account [American English] U یک قسط را پرداختن
foot U پرداختن مخارج
activates U به فعالیت پرداختن
activating U به فعالیت پرداختن
nail U به موقع پرداختن
nailed U به موقع پرداختن
nails U به موقع پرداختن
activated U به فعالیت پرداختن
indemnity U غرامت پرداختن
activate U به فعالیت پرداختن
indemnities U غرامت پرداختن
recompensed U غرامت پرداختن
recompense U غرامت پرداختن
recompenses U غرامت پرداختن
recompensing U غرامت پرداختن
get down to work U بکار پرداختن
loose U سبکبار کردن پرداختن
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
pay off something U چیزی را قسطی پرداختن
pay up U تمام وکمال پرداختن
proceed U اقدام کردن پرداختن به
loosest U سبکبار کردن پرداختن
looser U سبکبار کردن پرداختن
poney U پرداختن خلاصه اخبار
acquit U پرداختن و تصفیه کردن
to pay up U تمام و کمال پرداختن
acquitting U پرداختن و تصفیه کردن
acquits U پرداختن و تصفیه کردن
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
ponies U پرداختن خلاصه اخبار
to pay off U تمام و کمال پرداختن
proceeded U اقدام کردن پرداختن به
layaway plan <idiom> U قرض راکم کم پرداختن
pony U پرداختن خلاصه اخبار
insolvent U فاقد توانایی پرداختن دیون
pick up the tab <idiom> U صورت حساب کسی را پرداختن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to get down to business U به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
liquidated damages U پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
treat someone <idiom> U پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
to compound U قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com