English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
labourvt U بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elaborates U بزحمت درست شده
elaborating U بزحمت درست شده
elaborated U بزحمت درست شده
elaborate U بزحمت درست شده
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
worry out U بزحمت حل کردن
to spell out U بزحمت خواندن یا هجی کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
dresses U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
repaired U درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. U اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make U درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off U با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repair U درست کردن جبران کردن تعمیر
to make up U درست کردن تکمیل کردن
adapting U جور کردن درست کردن
mend U مرمت کردن درست کردن
fixes U درست کردن پابرجا کردن
straighten U درست کردن مرتب کردن
mended U مرمت کردن درست کردن
devises U درست کردن اختراع کردن
integrate U کامل کردن درست کردن
straightened U درست کردن مرتب کردن
straightening U درست کردن مرتب کردن
straightens U درست کردن مرتب کردن
regulate U میزان کردن درست کردن
regulates U میزان کردن درست کردن
regulating U میزان کردن درست کردن
right U درست کردن اصلاح کردن
fix U درست کردن پابرجا کردن
righted U درست کردن اصلاح کردن
mends U مرمت کردن درست کردن
emend U تصحیح کردن درست کردن
compose U درست کردن تصنیف کردن
composes U درست کردن تصنیف کردن
regulated U میزان کردن درست کردن
emends U تصحیح کردن درست کردن
righting U درست کردن اصلاح کردن
emended U تصحیح کردن درست کردن
emending U تصحیح کردن درست کردن
devise U درست کردن اختراع کردن
devised U درست کردن اختراع کردن
integrates U کامل کردن درست کردن
devising U درست کردن اختراع کردن
integrating U کامل کردن درست کردن
adapts U جور کردن درست کردن
to riven laths U یا درست کردن
manufacture U درست کردن
manufactures U درست کردن
manufactured U درست کردن
fashions U درست کردن
to set U درست کردن
builds U درست کردن
to get up U درست کردن
cleaned U درست کردن
adapt U درست کردن
makes U درست کردن
make U درست کردن
to sct aright U درست کردن
weaves U درست کردن
weave U درست کردن
concocts U درست کردن
concocting U درست کردن
fashion U درست کردن
correct U درست کردن
correcting U درست کردن
corrects U درست کردن
set right U درست کردن
redd U درست کردن
fettle U درست کردن
fashioning U درست کردن
fashioned U درست کردن
concoct U درست کردن
buildings U درست کردن
cleanest U درست کردن
fabricate U درست کردن
trims U درست کردن
gully U درست کردن
cleans U درست کردن
concocted U درست کردن
indite U درست کردن
clean U درست کردن
trimmest U درست کردن
gulleys U درست کردن
to fix up U درست کردن
shapes U درست کردن
make up U درست کردن
shape U درست کردن
to put to rights U درست کردن
to put in to shape U درست کردن
to set in order U درست کردن
trim U درست کردن
fabricating U درست کردن
build U درست کردن
gullies U درست کردن
to set to rights U درست کردن
fabricates U درست کردن
to cleanvp U درست کردن
set in order U درست کردن
fabricated U درست کردن
to erect into U درست کردن از
fix up U درست کردن
team U دسته درست کردن
recondition U دوباره درست کردن
reconditioned U دوباره درست کردن
scrambled U املت درست کردن
scrambles U املت درست کردن
scramble U املت درست کردن
ponds U حوض درست کردن
pond U حوض درست کردن
to toss up U زود درست کردن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
reconditions U دوباره درست کردن
image erection U درست کردن تصویر
to weave a plot U دوزوکلک درست کردن
railroad U پاپوش درست کردن
teams U دسته درست کردن
die sink U خزینه درست کردن
dress U درست کردن لباس
vint U درست کردن یا ریختن
dresses U درست کردن لباس
orthoepy U فن درست تلفظ کردن
corn popping U درست کردن چس فیل
hedges U خاربست درست کردن
hedged U خاربست درست کردن
hedge U خاربست درست کردن
to mill flour U ارد درست کردن
blow down U بافوت درست کردن
exacts U تحمیل کردن بر درست
manipulates U با دست درست کردن
manipulates U با استادی درست کردن
scrambling U املت درست کردن
roughcast U اجمالا درست کردن
frame U پاپوش درست کردن
railroads U پاپوش درست کردن
exacted U تحمیل کردن بر درست
re form U دوباره درست کردن
dowel U میخچه درست کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
manipulate U با استادی درست کردن
manipulate U با دست درست کردن
manipulated U با استادی درست کردن
manipulated U با دست درست کردن
exact U تحمیل کردن بر درست
strike off U بی زحمت درست کردن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
to make something U چیزی را درست کردن
stage craft U فن درست کردن نمایش
orthopaedy U فن درست کردن انامهای ناقص
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
agrees U ترتیب دادن درست کردن
to check up U درست رسیدگی یاحساب کردن
vaults U گنبد یاطاق درست کردن
top a gap U رخنهای راگرفتن درست کردن
vault U گنبد یاطاق درست کردن
spells U املاء کردن درست نوشتن
rigs U با خدعه وفریب درست کردن
agree U ترتیب دادن درست کردن
extemporizing U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to play up U درست و حسابی بازی کردن
extemporised U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rig U با خدعه وفریب درست کردن
extemporizes U بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rigged U با خدعه وفریب درست کردن
geometrize U با قواعد هندسی درست کردن
he is blowing glass U شیشه را با فوت درست کردن
spelled U املاء کردن درست نوشتن
spell U املاء کردن درست نوشتن
to put up ones hair U مویاگیس خودرازنانه درست کردن
organizing U تشکیلات دادن درست کردن
organises U تشکیلات دادن درست کردن
to put up U زنانه درست کردن جادادن
organizes U تشکیلات دادن درست کردن
organize U تشکیلات دادن درست کردن
to hammer out U ساختن بکوشش درست کردن
organising U تشکیلات دادن درست کردن
addled <adj.> U گیج و ناتوان در درست فکر کردن
to roll a huge snowball U گلوله بزرگی از برف درست کردن
to set up somebody [for something] U پاپوش درست کردن برای کسی
to spin out U امتداد دادن مفصلا درست کردن
to tick U کار کردن به نحوه ویژه یا درست
To fake an oil – painting . U یک تابلوی نقاشی قلابی درست کردن
to frame someone U پاپوش درست کردن برای کسی
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
straight from the horse's mouth <idiom> U درست از خود شخص نقل قول کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com