Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
recline
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclines
U
برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supine
U
برپشت خوابیدن
totes
U
برپشت حمل کردن
toted
U
برپشت حمل کردن
toting
U
برپشت حمل کردن
tote
U
برپشت حمل کردن
pickaback
U
برپشت خودسوار کردن
sloped
U
سراشیب کردن سرازیر شدن
slope
U
سراشیب کردن سرازیر شدن
slopes
U
سراشیب کردن سرازیر شدن
tip
U
خالی کردن سرازیر کردن نوک
tipping
U
خالی کردن سرازیر کردن نوک
pick a back
U
برپشت
resupine
U
برپشت
horseback
U
برپشت اسب
horse
U
برپشت سوارکردن
supination
U
برپشت خوابی
steep
U
سرازیر
steepest
U
سرازیر
declivitous
U
سرازیر
declivous
U
سرازیر
aslope
U
سرازیر
back
U
برپشت چیزی قرارگرفتن
backs
U
برپشت چیزی قرارگرفتن
top
U
سرازیر شدن
steepen
U
سرازیر شدن
slanting
U
اریب سرازیر
sloper
U
سرازیر کننده
steeply
U
بطور سراشیب یا سرازیر
coasts
U
سریدن سرازیر رفتن
ramp
U
سکوب سراشیب سرازیر
ramps
U
سکوب سراشیب سرازیر
chutes
U
ناودان یامجرای سرازیر
tears fell down his cheeks
U
اشک از چشمانش سرازیر شد
coast
U
سریدن سرازیر رفتن
chute
U
ناودان یامجرای سرازیر
finner
U
بالی که مانند ماهی برپشت پردارد
talus scree
U
شیب سنگلاخ سرازیر سنگریز
prone
U
سرازیر مستعد برای انجام کار
velarization
U
تلفظ حرف بوسیله قراردادن زبان برپشت سقف
sidehiller
U
ضربهای که گوی از شیب درچمن نرم سرازیر میشود
incubating
U
بر خوابیدن
incubates
U
بر خوابیدن
incubated
U
بر خوابیدن
incubate
U
بر خوابیدن
ti turn in
U
خوابیدن
to oversleep oneself
U
پر خوابیدن
to go to bed
U
خوابیدن
to go to sleep
U
خوابیدن
to retire to bed
U
خوابیدن
sleep
U
خوابیدن
to lie d.
U
خوابیدن
to lie down
U
خوابیدن
hit the hay
<idiom>
U
خوابیدن
to go to roost
U
خوابیدن
sleeping
U
خوابیدن
lies
U
خوابیدن
lied
U
خوابیدن
lie
U
خوابیدن
sleeps
U
خوابیدن
bed
U
خوابیدن
beds
U
خوابیدن
to run down
U
خوابیدن
go to rest
U
خوابیدن
grovel
U
دمر خوابیدن
groveled
U
دمر خوابیدن
to lie on the face
U
دمر خوابیدن
to measure one'd length
U
دمر خوابیدن
to keep late hours
U
دیر خوابیدن
to take one's rest
U
اسودن خوابیدن
grovelled
U
دمر خوابیدن
to lie on the back
U
بر پشت خوابیدن
grovels
U
دمر خوابیدن
to measure one'd length
U
رو بزمین خوابیدن
kipping
U
خوابیدن بستر
kipped
U
خوابیدن بستر
kip
U
خوابیدن بستر
lie on the face
U
دمر خوابیدن
lie on the back
U
به پشت خوابیدن
sleep out
U
بیرون خوابیدن
oversleeping
U
بیش از حد معمول خوابیدن
berth
U
جای خوابیدن درقایق
to lie prostrate
U
روبه زمین خوابیدن
oversleep
U
بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps
U
بیش از حد معمول خوابیدن
nestles
U
در اغوش کسی خوابیدن
overslept
U
بیش از حد معمول خوابیدن
doss
U
شاخ زدن خوابیدن
berthed
U
جای خوابیدن درقایق
nestle
U
در اغوش کسی خوابیدن
berths
U
جای خوابیدن درقایق
incubation
U
خوابیدن روی تخم
nestled
U
در اغوش کسی خوابیدن
incubated
U
روی تخم خوابیدن
incubates
U
روی تخم خوابیدن
stagnate
U
خوابیدن کساد شدن
incubate
U
روی تخم خوابیدن
stagnating
U
خوابیدن کساد شدن
stagnated
U
خوابیدن کساد شدن
berthing
U
جای خوابیدن درقایق
incubating
U
روی تخم خوابیدن
stagnates
U
خوابیدن کساد شدن
To sleep on ones side.
U
روی پهلو خوابیدن
bedtime
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
to keep early Šor good Šhours
U
زود خوابیدن وزود برخاستن
To lie on ones belly .
U
روی شکم خوابیدن ( دمر)
bedtimes
U
وقت استراحت موقع خوابیدن
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
chean
U
چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
out like a light
<idiom>
U
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
pajamas
U
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
sleep out
U
در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
nymphomanic
U
دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
nutant
U
سرازیر اویخته زیور اویخته
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
keep late hours
U
دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
keep late hours
U
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep good hours
U
زود خوابیدن و زود برخاستن
keep early hours
U
زود خوابیدن و زود برخاستن
keep bad hours
U
دیر خوابیدن و دیر برخاستن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com