Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
loose ends
<idiom>
U
بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
demo
U
نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
to have done
U
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
authorize
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
authorizes
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorizing
U
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
duty rated
U
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
quantum meruit
U
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
maintenance
U
1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
perfect participle
U
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
unassisted
U
انجام عمل بدون کمک
summary
U
انجام شده بدون تاخیر
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
put the cart before the horse
<idiom>
U
انجام کارها بدون نظم
summaries
U
انجام شده بدون تاخیر
certifies
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
labor of love
<idiom>
U
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
get away with murder
<idiom>
U
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
manual
U
انجام شده توسط اپراتور و بدون کمک ماشین
practical extraction and report language
U
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
non destructive cursor
U
مجموعه بررسی ها که روی یک قطعه بدون آسیب دیدن انجام شود
productive
U
مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
boxes
U
وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
box
U
وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
daemon
U
در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
his parentage isunknown
U
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
seniors
U
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior
U
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
unmodified instruction
U
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
asynchronous
U
انتقال داده بین دو وسیله که بدون هر گونه سیگنال زمانی قابل پیش بینی انجام میشود
demonstration
U
نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
demonstrations
U
نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
operated
U
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operates
U
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
operate
U
نرم افزاری که عملیات ابتدایی و سطح پایین سخت افزار و مدیریت فایل را انجام میدهد بدون نیاز به کاربر
effectuate
U
انجام دادن صورت دادن
for doing it
U
برای انجام ان
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code
U
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
mission essential
U
ضروری برای انجام ماموریت
sit tight
<idiom>
U
صبور برای انجام کاری
undertake
U
توافق برای انجام کاری
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
potential
<adj.>
U
[توانایی برای انجام کاری]
free throw
U
پرتاب بدون مانع برای یار
no answer
[n/a]
[in forms]
U
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
stand to
U
انجام دادن
chars
U
انجام دادن
implements
U
انجام دادن
parform
U
انجام دادن
to make good
U
انجام دادن
implemented
U
انجام دادن
carry out
U
انجام دادن
charring
U
انجام دادن
paying
U
انجام دادن
to put through
U
انجام دادن
pays
U
انجام دادن
chare
U
انجام دادن
to go through
U
انجام دادن
implement
U
انجام دادن
char
U
انجام دادن
pay
U
انجام دادن
implementing
U
انجام دادن
make out
<idiom>
U
انجام دادن
carry into effect
U
انجام دادن
put inpractice
U
انجام دادن
put ineffect
U
انجام دادن
to carry into execution
U
انجام دادن
implement
U
انجام دادن
do up
U
انجام دادن
to carry through
U
انجام دادن
carry ineffect
U
انجام دادن
actualize
U
انجام دادن
actualise
[British]
U
انجام دادن
make something happen
U
انجام دادن
effect
U
انجام دادن
effected
U
انجام دادن
effecting
U
انجام دادن
furnish
U
انجام دادن
furnishes
U
انجام دادن
furnishing
U
انجام دادن
covers
U
انجام دادن
coverings
U
انجام دادن
cover
U
انجام دادن
administer
انجام دادن
to bring to an issve
U
انجام دادن
to bring to effect
U
انجام دادن
fulfill
U
انجام دادن
fulfit
U
انجام دادن
perform
U
انجام دادن
bring into being
U
انجام دادن
put into effect
U
انجام دادن
accomplishing
U
انجام دادن
put into practice
U
انجام دادن
performs
U
انجام دادن
make a reality
U
انجام دادن
fulfill
[American]
U
انجام دادن
execute
U
انجام دادن
carry out
U
انجام دادن
bring inbeing
U
انجام دادن
accomplish
U
انجام دادن
accomplishes
U
انجام دادن
accomplish
U
انجام دادن
to follow out
U
انجام دادن
fulfils
U
انجام دادن
performed
U
انجام دادن
fulfills
U
انجام دادن
fulfilling
U
انجام دادن
fulfilled
U
انجام دادن
to do a thing the right way
U
انجام دادن
fulfil
U
انجام دادن
go through
U
انجام دادن
put on
U
انجام دادن
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitation
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations
U
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
farm out
<idiom>
U
شخص دیگری برای انجام کار
technique
U
روش با مهارت برای انجام کاری
invoking
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
to invite somebody to do something
U
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
techniques
U
روش با مهارت برای انجام کاری
bar
U
توقف کسی برای انجام کاری
helps
U
روش آسانتر برای انجام کاری
bars
U
توقف کسی برای انجام کاری
prone
U
سرازیر مستعد برای انجام کار
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoke
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
invoked
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes
U
تقاضا از کسی برای انجام کاری
do one's thing
<idiom>
U
انجام کار پر لذت برای شخص
up to one's ears in work
<idiom>
U
کارهای زیاد برای انجام داشتن
help
U
روش آسانتر برای انجام کاری
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
helped
U
روش آسانتر برای انجام کاری
OS
U
نرم افزاری که عملیات سخت افزاری ابتدایی و سطح پایین را انجام میدهد و مدیریت فایل بدون نیاز به کاربر
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
repeats
U
دوباره انجام دادن
overdoing
U
بیش از حد انجام دادن
redo
U
دوباره انجام دادن
To carry out to the letter . To do something very meticulously .
U
موبه مو انجام دادن
serve
U
خدمت انجام دادن
redid
U
دوباره انجام دادن
to a one's object
U
مقصودخودرا انجام دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com