Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
obstructively
U
با قصد فراهم کردن مانع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
gag
U
مانع فراهم کردن برای
gagged
U
مانع فراهم کردن برای
gagging
U
مانع فراهم کردن برای
gags
U
مانع فراهم کردن برای
Other Matches
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
work up
U
کم کم فراهم کردن
to bring about
U
فراهم کردن
to bring a bout
U
فراهم کردن
accrete
U
فراهم کردن
effecturate
U
فراهم کردن
to find in
U
فراهم کردن
procuring
U
فراهم کردن
procures
U
فراهم کردن
procured
U
فراهم کردن
procure
U
فراهم کردن
arm
U
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
To raise money.
U
پول فراهم کردن
raise money
U
فراهم کردن پول
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
provides
U
وسیله فراهم کردن
jockeys
U
با حیله فراهم کردن
jockey
U
با حیله فراهم کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
to obtain something
U
فراهم کردن چیزی
provide
U
وسیله فراهم کردن
to bring something
U
فراهم کردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
فراهم کردن چیزی
enhance
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
hedgehog
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
get
U
بدست اوردن فراهم کردن
occasions
U
موجب شدن فراهم کردن
to gather together
U
جمع کردن فراهم اوردن
gets
U
بدست اوردن فراهم کردن
getting
U
بدست اوردن فراهم کردن
occasion
U
موجب شدن فراهم کردن
entails
U
شامل بودن فراهم کردن
entailed
U
شامل بودن فراهم کردن
entail
U
شامل بودن فراهم کردن
entailing
U
شامل بودن فراهم کردن
occasioning
U
موجب شدن فراهم کردن
occasioned
U
موجب شدن فراهم کردن
to mediate a result
U
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
to bring a bout by intrigue
U
بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
enables
U
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled
U
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to raise the wind
U
پول برای مقصودی فراهم کردن
enable
U
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling
U
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
give (someone) a hard time
<idiom>
U
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
to reseat a theatre
U
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
eudemonism
U
اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to turn the tables on any one
U
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
induced
U
فراهم کردن تحمیل کردن
to make up
U
جبران کردن فراهم کردن
inducing
U
فراهم کردن تحمیل کردن
provision
U
شرط کردن فراهم کردن
induces
U
فراهم کردن تحمیل کردن
induce
U
فراهم کردن تحمیل کردن
eudaimonism
U
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaemonism
U
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
preclude
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded
U
مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
recreated
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate
U
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
obstructed
U
ایجاد مانع کردن
let
U
درنگ کردن مانع
barricades
U
مانع مسدود کردن
obstructing
U
ایجاد مانع کردن
barricade
U
مانع مسدود کردن
barricaded
U
مانع مسدود کردن
lets
U
درنگ کردن مانع
letting
U
درنگ کردن مانع
obstruct
U
ایجاد مانع کردن
barricading
U
مانع مسدود کردن
obstructs
U
ایجاد مانع کردن
discomfit
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited
U
دچار مانع کردن ناراحت کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
obstructs
U
مانع شدن کارشکنی کردن
obstruct
U
مانع شدن کارشکنی کردن
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hinder
U
بازمانده کردن مانع شدن
obstructed
U
مانع شدن کارشکنی کردن
hamper
U
مانع شدن مختل کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
hindering
U
بازمانده کردن مانع شدن
hampering
U
مانع شدن مختل کردن
hampered
U
مانع شدن مختل کردن
obstructing
U
مانع شدن کارشکنی کردن
hampers
U
مانع شدن مختل کردن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
hindered
U
بازمانده کردن مانع شدن
hinders
U
بازمانده کردن مانع شدن
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
crest clearing
U
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
keels
U
خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
keel
U
خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
to bar somebody from something
[doing something]
U
مانع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
ocant altitude
U
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
personal
U
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
to get in somebody's way
U
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
jams
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
selects
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jam
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
selected
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
select
U
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
jammed
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
insulates
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulate
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating
U
مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
whorls
U
فراهم
whorl
U
فراهم
to the fore
U
فراهم
write protect
U
قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
get-togethers
U
فراهم اوردن
to get together
U
فراهم اوردن
get together
U
فراهم اوردن
congestion
U
فراهم امدگی
avaiiability
U
فراهم بودن
available
U
دردسترس فراهم
accrete
U
فراهم شدن
procurance
U
فراهم سازی
exterminatory
U
فراهم کننده
to call together
U
فراهم اوردن
to come about
U
فراهم شدن
to d. on
U
فراهم اوردن
ingathering
U
فراهم اوری
unaccommodated
U
فراهم نشده
foregather
U
فراهم امدن
collector
U
فراهم اورنده
collectors
U
فراهم اورنده
assembles
U
فراهم اوردن
get-together
U
فراهم اوردن
caters
U
فراهم نمودن
cater
U
فراهم نمودن
troop
U
فراهم امدن
catered
U
فراهم نمودن
assemble
U
فراهم اوردن
assembled
U
فراهم اوردن
trooped
U
فراهم امدن
trooping
U
فراهم امدن
forgather
U
فراهم امدن
catering
U
فراهم نمودن
horned scully
U
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
modem
U
وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند
ready money
U
پول فراهم شده
means are not a
U
وسایل فراهم نیست
accru
U
اجتماع فراهم شدگی
procurer
U
فراهم سازنده جاکش
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
capacitor
U
تا دو هفته نیرو فراهم کند.
i provided for his safety
U
وسائل سلامت او را فراهم کردم
pool
U
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pooled
U
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pools
U
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
capacity
U
فضای فراهم برای ذخیره سازی
capacities
U
فضای فراهم برای ذخیره سازی
off balance
<idiom>
U
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
menus
U
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
software
U
که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
menu
U
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
Everything worked out well.
U
همه چیز جور در آمد ( وسایل کار فراهم شد )
capacities
U
حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
U
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
framework
U
صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند
usable
U
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
frameworks
U
صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند
capacity
U
حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
globally
U
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
global
U
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
in a pinch
<idiom>
U
بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
text
U
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
knight of the post
U
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
texts
U
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
Please supply the facts relevant to the case.
U
لطفا" حقایق ومطالبی را که با موضوع مناسبت دارد فراهم کنید
user
U
سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
language
U
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
demands of providing healthy living and working conditions
U
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
powering
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
magnetic
U
و امکان ذخیره سازی آنها را در رسانه مغناطیسی فراهم میکند
powered
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
languages
U
سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
users
U
سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
powers
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
rose gall
U
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
newsgroup
U
خصوصیتی در اینترنت که امکانات ای که برای همه مسیر است را فراهم میکند
transmissions
U
ارتباط فیزیکی بین در نقط ه که امکان ارسال داده را فراهم میکند.
intermediate
U
پروتکل OSI که امکان انتقال داده بین router ها را فراهم میکند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com