Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to keep in touch with any one
U
باکسی تماس داشتن
to be of kinship with somebody
U
باکسی نسبت خویشاوندی داشتن
to keep up with a person
U
باکسی برابربودن
to haunt with a person
U
باکسی ماندگارشدن
to turn on any one
U
باکسی بد شدن
cozy up to (someone)
<idiom>
U
باکسی دوستی برقرارکردن
take out
<idiom>
U
باکسی قرار گذاشتن
get in touch with someone
<idiom>
U
باکسی تماس گرفتن
to enter into p with another
U
باکسی شرکت کردن
to keep pace with any one
U
باکسی برابرقدم زدن
got a thing going
<idiom>
U
باکسی نامزد شدن
sympathy with any one
U
همدردی یاهمفکری باکسی
illtreat
U
باکسی بد رفتاری کردن
to play a trick on any one
U
زدن باکسی شوخی کردن
to bear with a person
U
باکسی ساختن یاسازش کردن
to have an i. with any one
U
باکسی دیدار و گفتگو کردن
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
pick a quarrel
<idiom>
U
باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
double up
<idiom>
U
اتاق خود را باکسی شریک بودن
lose track of
<idiom>
U
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to eat salt with a person
U
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
to blow hot and cold
U
وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
competitions
U
همکاری
competition
U
همکاری
collaboration
U
همکاری
synergism
U
همکاری
cooperation
U
همکاری
co-operate
U
همکاری
cahoots
U
همکاری
synergy
U
همکاری یاری
logrolling
U
همکاری متقابل
disaffiliate
U
همکاری نکردن
disaffiliation
U
عدم همکاری
synergistic
U
همکاری کننده
synergistic
U
مربوط به همکاری
disassociating
U
همکاری نکردن
disassociates
U
همکاری نکردن
logroll
U
همکاری کردن
mutualism
U
اصول همکاری
teamwork
U
روح همکاری
pull together
U
همکاری کردن
close coordination
U
همکاری نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
co-operation
U
همکاری مشترک
collaboration
U
همکاری مشترک
cooperation
U
همکاری مشترک
cooperative work
U
همکاری مشترک
antagonistic cooperation
U
همکاری ناساز
disassociated
U
همکاری نکردن
disassociate
U
همکاری نکردن
solidarity
U
همکاری همبستگی
cooperator
U
همکاری کننده
incoordination
U
عدم همکاری
assist
U
یاور همکاری
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
assists
U
یاور همکاری
assisting
U
یاور همکاری
noncooperation
U
عدم همکاری
coact
U
همکاری کردن
incoordinate
U
فاقد حس همکاری
assisted
U
یاور همکاری
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
dissociates
U
قطع همکاری وشرکت
dissociating
U
قطع همکاری وشرکت
contribution
U
هم بخشی همکاری وکمک
dissociate
U
قطع همکاری وشرکت
contributions
U
هم بخشی همکاری وکمک
disassociation
U
عدم یا فسخ همکاری
gung-ho
U
آمادهی همکاری و عمل
cooperation
U
همکاری تشریک مساعی
to distance
[dissociate]
oneself from
U
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
disaffiliate
U
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
abasia
U
عدم همکاری عضلات محرکه
organization for european economic coopr
U
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
organization for economic co opration
U
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
synergetic
U
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
U
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
consolidation psychological operation
U
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
community relations
U
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
stringent
U
دقیق
stringently
U
دقیق
advertent
U
دقیق
exacts
U
دقیق
astute
U
دقیق
punctiliously
U
دقیق
wistful
U
دقیق
exquisite
U
دقیق
exacted
U
دقیق
punctilious
U
دقیق
literal
U
دقیق
punctual
U
دقیق
scholastic
U
دقیق
intent
U
دقیق
accurate
U
دقیق
exact solution
U
حل دقیق
particular redemption
U
دقیق
precision
U
دقیق
scholastical
U
دقیق
scrutinizer
U
دقیق
subtil
U
دقیق
exact
U
دقیق
tenty
U
دقیق
precision tools
U
الات دقیق
scrutiny
U
بررسی دقیق
set
U
لجوج دقیق
perpend
U
دقیق بودن
persnickety
U
کاربسیار دقیق
pernickety
U
کاربسیار دقیق
tenuous
U
لطیف دقیق
setting up
U
لجوج دقیق
instruments
U
الات دقیق
sets
U
لجوج دقیق
precisian
U
خیلی دقیق
queasy
U
زیاد دقیق
particularization
U
شرح دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق
strictly speaking
U
دقیق شویم
watchfulness
U
دقیق هشیاری
thoroughgoing
U
بسیار دقیق
instrument
U
الات دقیق
thorough paced
U
دقیق گام
detailed analysis
U
بررسی دقیق
punctual
U
باذکرجزئیات دقیق
imprecise
U
غیر دقیق
in-depth
U
دقیق و عمیق
goings-over
U
بررسی دقیق
going-over
U
بررسی دقیق
queazy
U
زیاد دقیق
detailed analysis
U
آنالیز دقیق
precision balance
U
ترازوی دقیق
precision fire
U
تیر دقیق
precision instrument
U
سنجه دقیق
subtle
U
دقیق لطیف
subtler
U
دقیق لطیف
subtlest
U
دقیق لطیف
precision levelling
U
ترازیابی دقیق
precision scale
U
مقیاس دقیق
precision spirit level
U
ترازوی دقیق
precision sweep
U
روبش دقیق
precision tool
U
ابزار دقیق
pryingly
U
با نگاه دقیق
control
U
توپزن دقیق
controlling
U
توپزن دقیق
controls
U
توپزن دقیق
precisionist
U
بسیار دقیق
high accuracy measurement
U
سنجش دقیق
arm of precision
U
اسلحه دقیق
correcting
U
دقیق یا درست
corrects
U
دقیق یا درست
fine setting
U
تنظیم دقیق
precision measurment
U
سنجش دقیق
soundest
U
بی خطر دقیق
fine adjustment
U
تنظیم دقیق
sounds
U
بی خطر دقیق
correct
U
دقیق یا درست
an a calculator
U
محاسب دقیق
sound
U
بی خطر دقیق
watchful
U
بی خواب دقیق
sounded
U
بی خطر دقیق
precise
U
دقیق کردن
precise
U
صریح دقیق
precise
U
خیلی دقیق
exact location
U
محل دقیق
micro pressure gage
U
فشارسنج دقیق
fine spun
U
دقیق خیالی
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com