English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
transcend U بالاتر بودن
transcended U بالاتر بودن
transcending U بالاتر بودن
transcends U بالاتر بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
the above figures U بالاتر
overshoots U بالاتر از حد
uppers U بالاتر
further up U بالاتر
higher U بالاتر
above U بالاتر
about U بالاتر
overshooting U بالاتر از حد
superiors U بالاتر
overshoot U بالاتر از حد
superior U بالاتر
upper U بالاتر
above average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
hereinabove U بالاتر از این
over-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> U بالاتر از حد متوسط
royalmast U دکل بالاتر
superordinates U شخص بالاتر
superordinate U شخص بالاتر
overshoot U بالاتر زدن
overshooting U بالاتر زدن
overshoots U بالاتر زدن
senior U بالاتر بالارتبه
seniors U بالاتر بالارتبه
parent directory U دایرکتوری بالاتر
the court above U محکمه بالاتر
above all U بالاتر از همه
above par U بالاتر از بهای اسمی
hyperpyrexia U درجه حرارت بالاتر از صد
There is no colour beyond black . <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
reserve buoyancy U حجم بالاتر از خط ابخور ناو
Black will take no other hue. <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
evocations U احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocation U احاله بدادگاه بالاتر احضار
critical altitude U ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
channels U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
to invoke a higher power U به مقامی بالاتر رجوع کردن [برای کمک]
channeling U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channeled U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channel U ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
cabin supercharger U کوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
cabin blower U در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
limiter U وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
gale U باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
cassion discase U تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
gales U باد تند و سریع که درارتفاعات بالاتر از 02 متری سطح زمین میوزد
braze welding U جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
passed U یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass U یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passes U یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
services U توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
flag rank U افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
LIM EMS U استانداردی که حافظه جانبی بالاتر از کلید بایت را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامه هایی که خاص نوشته شده اند به کار می رود
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
speedy cut U اسیب به عقب پای جلویی اسب بالاتر از سم با ضربه پای عقب
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
owe U مدیون بودن مرهون بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
abutted U مماس بودن مجاور بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
iron law of wage U قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand U بودن واقع بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. U دو دل بودن
teem U پر بودن
judders U لق بودن
juddering U لق بودن
teemed U پر بودن
to think ill of any one U بودن
teeming U پر بودن
teems U پر بودن
exists U بودن
put one's cards on the table <idiom> U رک بودن
juddered U لق بودن
incompactness U ول بودن
consecutiveness U پی در پی بودن
to be in two minds U دو دل بودن
to hold water U ضد آب بودن
existed U بودن
judder U لق بودن
exist U بودن
concentricity U بودن
To be all adrift. U سر در گم بودن
to be proper for U به جا بودن
suffices U بس بودن
to chop and change U دو دل بودن
stink U بد بودن
be sufficient U بس بودن
be enough U بس بودن
be adequate U بس بودن
to find oneself U بودن
last [be enough] U بس بودن
to be U بودن
wobbling U لق بودن
suffice U بس بودن
dubiosity U در شک بودن
sufficed U بس بودن
suffice U بس بودن
reach U بس بودن
sufficing U بس بودن
stinks U بد بودن
wobbles U لق بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com