English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gibe U باطعنه استهزاء کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
follery U استهزاء کردن
guy U استهزاء کردن
guys U استهزاء کردن
mocked U استهزاء کردن
mocks U استهزاء کردن
mocking U استهزاء کردن
jig U استهزاء کردن
jigs U استهزاء کردن
mock U استهزاء کردن
scorns U استهزاء کردن خردانگاری
scorn U استهزاء کردن خردانگاری
scorned U استهزاء کردن خردانگاری
scorning U استهزاء کردن خردانگاری
derided U بکسی خندیدن استهزاء کردن
deriding U بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides U بکسی خندیدن استهزاء کردن
deride U بکسی خندیدن استهزاء کردن
flouted U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flout U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouting U استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
jear U استهزاء کردن مسخره کردن
jest U تمسخر کردن استهزاء کردن
jests U تمسخر کردن استهزاء کردن
blear U استهزاء
sneered U استهزاء
sneering U استهزاء
sneers U استهزاء
mockery U استهزاء
jear U استهزاء
sneer U استهزاء
derision U استهزاء
fleer U استهزاء
sneeringly U با استهزاء
quizzingly U از روی استهزاء
jeers U ریشخند استهزاء
jeering U ریشخند استهزاء
jeer U ریشخند استهزاء
bemock U استهزاء و ریشخندکردن
derisive U استهزاء امیز
scoff U ریشخند استهزاء
scornfully U از روی استهزاء
jeered U ریشخند استهزاء
gibingly U به طعنه و استهزاء
floutingly U ازروی استهزاء
derisively U استهزاء امیز
catagelophobia U استهزاء هراسی
scorner U استهزاء امیز
scoffed U ریشخند استهزاء
scoffing U ریشخند استهزاء
scoffs U ریشخند استهزاء
derisory U استهزاء امیز
irony U گوشه وکنایه و استهزاء
ironies U گوشه وکنایه و استهزاء
fleeringly U استهزاء کنان باخنده تمسخرامیز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com