Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mission load
U
بار مبنای عملیاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
base of operations
U
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
Other Matches
datum point
U
نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
time base
U
ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
datum
U
سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
current operating allowance
U
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
geodetic datum
U
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
datum error
U
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
false origin
U
مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
map plane
U
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
height datum
U
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
operations code
U
کد عملیاتی
operating
U
عملیاتی
operational
U
عملیاتی
operation code
U
کد عملیاتی
operational code
U
کد عملیاتی
operating weight
U
وزن عملیاتی
operating staff
U
کارمندان عملیاتی
operating temperature
U
دمای عملیاتی
operation map
U
نقشه عملیاتی
operation order
U
دستور عملیاتی
operation overlay
U
کالک عملیاتی
operation annexes
U
پیوستهای عملیاتی
operation research
U
پژوهش عملیاتی
action parameters
U
پارامترهای عملیاتی
operating speed
U
سرعت عملیاتی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
functional specification
U
مشخصه عملیاتی
cruising range
U
برد عملیاتی
concept of operation
U
تدبیر عملیاتی
component operation
U
عناصر عملیاتی
mission load
U
اماد عملیاتی
operating budget
U
بودجه عملیاتی
operating cost
U
هزینه عملیاتی
operating cost
U
مخارج عملیاتی
operating loss
U
زیان عملیاتی
operating profit
U
سود عملیاتی
operating ratio
U
نرخ عملیاتی
flowchart
U
شمای عملیاتی
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
operational reserve
U
احتیاط عملیاتی
operational reserve
U
ذخیره عملیاتی
elements
U
عنصر عملیاتی
element
U
عنصر عملیاتی
endurance
U
برد عملیاتی
operational route
U
مسیر عملیاتی
operational route
U
جاده عملیاتی
operationalism
U
عملیاتی نگری
operations code
U
رمز عملیاتی
preoperational
U
پیش عملیاتی
staging area
U
منطقه عملیاتی
operational research
U
تحقیق عملیاتی
operational readiness
U
امادگی عملیاتی
operational costs
U
هزینههای عملیاتی
operational definition
U
تعریف عملیاتی
operational environment
U
محیط عملیاتی
incidents
U
حادثه عملیاتی
incident
U
حادثه عملیاتی
operational headquarters
U
ستاد عملیاتی
operational management
U
مدیریت عملیاتی
throughput
U
توان عملیاتی
operational problems
U
مسائل عملیاتی
hexadecimal
U
مبنای 61
ternary
U
در مبنای سه
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
effective through put
U
توان عملیاتی موثر
functional units of a computer
U
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
fleet operating base
U
پایگاه عملیاتی ناوگان
scheme of command
U
طرح عملیاتی یکان
action
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
actions
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
operational weapon
U
جنگ افزار عملیاتی
radius of action
U
برد عملیاتی هواپیما
commander's concept
U
تدبیر عملیاتی فرمانده
operational amplifier
U
تقویت کننده عملیاتی
operational performance category
U
امادگی عملیاتی از طبقه
operational performance category
U
طبقه امادگی عملیاتی
operational command
U
فرماندهی از نظر عملیاتی
force basis
U
مبنای یکان
unit of issue
U
مبنای توزیع
troop basis
U
مبنای یکان
fixed radix
U
با مبنای ثابت
refrence
U
مبنای مقایسه
fuselage refrence line
U
خط مبنای بدنه
ration basis
U
مبنای جیره
sentience
U
مبنای حس وحساسیت
on trust
U
بر مبنای اعتبار
monetary base
U
مبنای پولی
number base
U
مبنای عددی
tax base
U
مبنای مالیاتی
ternary
U
سه مبنایی در مبنای سه
mobilization base
U
مبنای بسیج
rationale
U
مبنای کار
base of fire
U
مبنای اتش
data base
U
مبنای اطلاعات
fire base
U
مبنای اتش
computer based
U
بر مبنای کامپیوتر
binary number system
U
سیستم مبنای دو
basic of issue
U
مبنای توزیع
datum line
U
خط مبنای سنجش
game cycle
U
دورههای عملیاتی بازی جنگ
not operationally ready
U
غیر اماده ازنظر عملیاتی
chop
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
chopped
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
zeroed out
U
غیر عملیاتی شدن یکان
software base
U
مبنای نرم افزار
hydrographic datum
U
سطح مبنای اب نگاری
ruled based deduction
U
استنباط بر مبنای مقررات
troop basis
U
مبنای واگذاری یکان
chart datum
U
مبنای عمق نقشه
altitude separation
U
حد سطوح مبنای ارتفاع
basic tactical unit
U
یکان مبنای تاکتیکی
basic of issue
U
مبنای واگذارکردن اقلام
ratio decidendi
U
مبنای اصلی تصمیم
base reserves
U
اماد مبنای ذخیره
computed goto
U
جهش بر مبنای محاسبه
datum sweeping mark
U
علامت مبنای روبش
meteorological datum plane
U
ایستگاه مبنای هواسنجی
fire support base
U
مبنای پشتیبانی اتش
wartime load
U
بار مبنای ناو
datum plane
U
سطح مبنای اب دریا
force basis
U
یکانهای مبنای هر قسمت
datum plane
U
سطح مبنای ارتفاع
sequential
U
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
present work
U
عملیاتی که اکنون انجام شده است
alternate escort operating base
U
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
change of operation control
U
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
sop
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
sops
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
altitude datum
U
سطح مبنای ارتفاع سنجی
basic load
U
بار مبنای مهمات یا وسایل
reference number
U
اعداد مبنای نشانه روی
b
U
ی معادل عدد 11 در مبنای دهدهی
production base
U
مبنای تولید یا تولیدات ملی
hydrographic datum
U
سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
plane of fire
U
سطح مبنای مسیر تیراندازی
peak load pricing
U
قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
line of site
U
خط تراز یا مبنای افق توپ
keypad
U
و 0 تا 9 برای اعداد 0 در مبنای شانزده
color carrier reference
U
فاز مبنای حامل رنگ
ration basis
U
مبنای محاسبه جیره غذایی
routing
U
عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
radiological operations
U
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
ambulance basic relay post
U
پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
denary notation
U
سیستم عددی در مبنای ده با استفاده از اعداد 0 تا 9
master menu
U
لیست مبنای جیره غذایی اصلی
time preference theory of interest
U
نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
pay grade
U
ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
ration scale
U
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
monadic
U
مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
hex
U
نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
stare decisis
U
قاعده صدور رای بر مبنای سابقه موجود
parametric estimate
U
براوردی که بر مبنای در نظرگرفتن متغیرها انجام میشود
opportunism
U
بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
underconsumption theory of
U
نظریه دور تجاری بر مبنای مصرف ناکافی
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
rectification
U
تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
marginal productivity theory of
U
نظریه توزیع بر مبنای بهره وری نهائی
base logistical command
U
یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
majority rule
U
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
prosyllogism
U
قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
gyro plane
U
سطح مبنای ژیروسکوپی یاهدایت خودکار ناو
hexadecimal notation
U
نمایش بخشی از حافظه در مبنای شانزده تایی
current purchasing power
U
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
rated through put
U
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
target offset methode
U
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
equities
U
اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
equity
U
اص هم در دسترس نباشددادگاه حق دارد بر مبنای equity رسیدگی کند
hexadecimal notation
U
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
hex
U
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
e
U
رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده متنافر با مقداردهدهی عدد 41 است
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
e r p
U
برنامهای که امریکا از سال 7491تا 1591 بر مبنای پیشنهادشانزده کشور اروپایی
f
U
رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقداردهدهی عدد 51 است
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
process bound
U
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
fixes
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
atomic
U
1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
foxing
U
شکل لغوی رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 51است
fox
U
شکل لغوی رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 51است
foxes
U
شکل لغوی رقمی در سیستم عددی مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 51است
simulation
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
unmodified instruction
U
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
simulations
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulations
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
finder
U
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
Perl
U
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
niladic
U
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
availability factor
U
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
racism
U
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com