English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heteronomy U انقیادوپیروی از فرامین وقوانین شخص دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
balanced control surfaces U سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
feudist U متخصص حقوق وقوانین دوره ملوک الطوایفی
immediate mode commands U فرامین مد صریح
system commands U فرامین سیستم
fire commands U فرامین اتش
auxiliary control surfaces U سطوح فرامین کمکی
annunciator U اعلام کننده فرامین
control flag U پرچم کنترل فرامین
sequence of command U ترتیب توالی فرامین
ailavator U سطوح فرامین روی بال
command issuing office U دفتر توزیع فرامین یکان
backtell U رله کردن دستورات تکرار فرامین
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
armstrong U سیستم عمل کننده فرامین موشک هدایت شونده
armstrong U سیستم اجرای فرامین مربوط به مسلح کردن ماسوره موشکها
gust lock U قفل داخلی سطوح فرامین که از حرکت انها در اثر باد شدیدجلوگیری میکند
hook U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
hooks U روشی که نافرین مقدم با ان دستگاههای کنترل خودکارهواپیماها را روی فرامین مشخص روانه می کنند
actuating horns U اهرمهایی که کابلهای کنترل به انهامتصل شده و توسط انها سطوح فرامین را حرکت میدهند
control lock U وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
synchroreceiver U دستگاه گیرنده خودکار یا بستن خودکار فرامین کنترل اتش به توپ ضد هوایی
anti servo tab U بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
canards U رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
canard U رسانگر ایرودینامیکی که دران سطوح فرامین افقی لازم برای کنترل و تنظیم حرکت حول محور عرضی درجلوی سطوح اصلی برا قراردارند
countersignature U امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
thirds U به دیگری
t' other U دیگری
tother U دیگری
another U دیگری
third U به دیگری
at second hand U از قول دیگری
at another time U در زمان دیگری
follow suit <idiom> U از دیگری تقلیدکردن
heteronomous U پیروقانون دیگری
onother's money U پول دیگری
common of pasturage U حق چرادرزمین دیگری
in turn <idiom> U یکی پس از دیگری
consecutively U یکی پس از دیگری
other U متفاوت دیگری
others U متفاوت دیگری
We have no other way (alternative). U را ه دیگری نداریم
convert U تغییر چیزی به دیگری
another U کسی [چیز] دیگری
it is of a different kind U قسم دیگری است
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> U دنبال روی دیگری
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
one after a U یکی درپی دیگری
ratio U نسبت یک عدد به دیگری
through the grapevine <idiom> U از اشخاص دیگری پرسیدن
let a praise thee U بگذارد دیگری تورابستاید
ratios U نسبت یک عدد به دیگری
metonymy U ذکرکلمهای بمنظور دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> U حرف دیگری راقاپیدن
converted U تغییر چیزی به دیگری
impersonating U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated U خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate U خودرابجای دیگری جا زدن
transplants U درجای دیگری نشاندن
transplanting U درجای دیگری نشاندن
breach of a close U تجاوز به ملک دیگری
transplant U درجای دیگری نشاندن
transporting U انتقال از یک مسیر به دیگری
transported U انتقال از یک مسیر به دیگری
transport U انتقال از یک مسیر به دیگری
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
serially U یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially U یکی پس از دیگری به ترتیب
converting U تغییر چیزی به دیگری
converts U تغییر چیزی به دیگری
transports U انتقال از یک مسیر به دیگری
pestiferous U فاسدکننده اخلاق دیگری
copycat <idiom> U تقلید از شخص دیگری
personifying U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
predecease U قبل از دیگری مردن
predecease U مرگ قبل از دیگری
heteronomy U پیروی از قانون دیگری
transplanted U درجای دیگری نشاندن
one country or another U این یا یک کشور دیگری
alternately U تغییر از یکی به دیگری
highbinder U جاسوس یا مراقب دیگری
i had no a U چاره دیگری نداشتم
another kettle of fish <idiom> U کاملا متفاوت از دیگری
assumpsit U تقبل دیون دیگری
release U اعراض از حق به نفع دیگری
released U اعراض از حق به نفع دیگری
releases U اعراض از حق به نفع دیگری
breach of close U تجاوز به ملک دیگری
eye baby U دیگری که به او نگاه میکند
detinue U ضبط مال دیگری
i had no a U شق دیگری نبودکه اختیارکنم
girlfriend U زنی که دوست زن دیگری است
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
sublease U به مستاجر دیگری اجاره دادن
global U را با دیگری در متن عوض میکند
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
common of piscary U حق ماهی گیری درابهای دیگری
relative U آنچه با دیگری مقایسه شود
girlfriends U زنی که دوست زن دیگری است
outdistance U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
globally U را با دیگری در متن عوض میکند
delaying U یچ بسته به دیگری عبور میکند
outdistanced U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistancing U خیلی جلوتر از دیگری افتادن
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
right of way U حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way U حق عبور از روی ملک دیگری
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
transmutation U تبدیل عنصری بعنصر دیگری
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transfusible U قابل تزریق در جسم دیگری
transfusable U قابل تزریق در جسم دیگری
indirect objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
matches U تنظیم ثبات معادل با دیگری
delay U یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays U یچ بسته به دیگری عبور میکند
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
match U تنظیم ثبات معادل با دیگری
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
relocation U انتقال به محل دیگری ازحافظه
objected U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
vicariousness U خود را به جای دیگری گذاشتن
rehousing U به جای دیگری اسکان دادن
vicarious authority U اختیار از طرف دیگری نمایندگی
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
suffragan U تابع منطقه یاقسمت دیگری
are these a more apples U هیچ سیب دیگری هست
objecting U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
augmenter U مقداری که به دیگری اضافه میشود
vest U واگذاری حقی یامالی به دیگری
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
new person <idiom> U شخص دیگری شدن ،بهترشدن
to connect with a flight U به پرواز [دیگری] وصل شدن
overlapped U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
throw down the gauntlet <idiom> U به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
foist U چیزی را بجای دیگری جا زدن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
put words in one's mouth <idiom> U چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
overlap U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
vests U واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy U بنمایندگی دیگری رای دادن
i have no other place to go U جای دیگری ندارم که بروم
to be moved to another school U به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
inherit U وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting U وارث شدن از دیگری گرفتن
inherits U وارث شدن از دیگری گرفتن
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
unless you are otherwise engaged U اگر کار دیگری نداری
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
multiplicand U عددی که در دیگری ضرب شود
overlaps U پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
drag in <idiom> U پا فشاری روی موضوع دیگری
transmissions U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
transmission U ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
personator U کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
he took a different view U نظریه دیگری اتخاذ کرد
be a carbon copy <idiom> U دقیقا مثل دیگری بودن
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
multiplies U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
migration U انتقال کاربران از یک سخت افزار به دیگری
multiplied U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
bloodsucker U کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
eep U گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
multiply U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
presumption of survivorship U فرض زنده بودن پس از مرگ دیگری
multiplying U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
postfix U کلمه یا حرف نوشته شده پس از دیگری
self adjustment U انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
compurgator U یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
ecesis U قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
comparison U یکی از این دو از دیگری سریع تر است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com