Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 243 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
conspiratress
U
اندیشه کردن در
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
deliberate
U
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberated
U
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberates
U
اندیشه کردن کنکاش کردن
deliberating
U
اندیشه کردن کنکاش کردن
ponder
U
اندیشه کردن
pondered
U
اندیشه کردن
pondering
U
اندیشه کردن
ponders
U
اندیشه کردن
cogitate
U
اندیشه کردن
cogitated
U
اندیشه کردن
cogitates
U
اندیشه کردن
cogitating
U
اندیشه کردن
extemporised
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporized
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizes
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
meditate
U
اندیشه کردن
meditated
U
اندیشه کردن
meditates
U
اندیشه کردن
meditating
U
اندیشه کردن
ruminate
U
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminated
U
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminates
U
اندیشه کردن دوباره جویدن
ruminating
U
اندیشه کردن دوباره جویدن
muse
U
اندیشه کردن
mused
U
اندیشه کردن
muses
U
اندیشه کردن
bethink
U
اندیشه کردن
to bethink oneself
U
اندیشه کردن
to consult one's pillow
U
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
to form a notion
U
اندیشه کردن خیال بستن
to r.over something
U
درچیزی اندیشه کردن
to set one's affection
U
اندیشه کردن
to speak one's mind
U
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to take counsel of one'spillow
U
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
trow
U
اندیشه کردن
to contemplate about/on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to meditate on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to ruminate on something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
Other Matches
afterthoughts
U
پس اندیشه
concepts
U
اندیشه ها
offhandedly
U
بی اندیشه
mentalities
U
اندیشه
offhanded
U
بی اندیشه
mentality
U
اندیشه
notional
U
اندیشه
ponderation
U
اندیشه
by rote
U
بی اندیشه
incogitant
U
بی اندیشه
devisal
U
اندیشه
internal conception
U
اندیشه
reflexion
U
اندیشه
thoughts
U
اندیشه
on the impluse of the moment
U
بی اندیشه
anxiety
U
اندیشه
anxieties
U
اندیشه
conception
U
اندیشه
brainchild
U
اندیشه
idea
U
اندیشه
ideas
U
اندیشه
rapt in meditation
U
اندیشه
extemporarily
U
بی اندیشه
excogitation
U
اندیشه
solicitude
U
اندیشه
concept
U
اندیشه
extemporal
U
بی اندیشه
second thoughts
U
اندیشه
thought
U
اندیشه
afterthought
U
پس اندیشه
meditation
U
اندیشه
ideas
U
اندیشه ها
bubbled
U
اندیشه پوچ
prenotion
U
پیش اندیشه
immersed in thinking
U
غرق اندیشه
telepathy
U
اندیشه خوانی
bubble
U
اندیشه پوچ
cogitable
U
اندیشه پذیر
musingly
U
در حال اندیشه
idiographic
U
اندیشه نگار
brooder
U
اندیشه کننده
delib erator
U
اندیشه کننده
plan
U
تدبیر اندیشه
plans
U
تدبیر اندیشه
cogitativeness
U
قوه اندیشه
overwhelmed with reflection
U
مستغرق اندیشه
worry
U
اندیشه نگرانی
intellectual history
U
تاریخ اندیشه ها
woriless
U
بی غم اسوده بی اندیشه
bubbles
U
اندیشه پوچ
cerebrotonia
U
اندیشه ورزی
ponderingly
U
اندیشه کنان
speculative
U
مربوط به اندیشه
worries
U
اندیشه نگرانی
devisable
U
شایسته اندیشه
bubbling
U
اندیشه پوچ
premeditatedly
U
با اندیشه قبلی
otherworldiness
U
اندیشه عاقبت
cerebrotonic
U
اندیشه ورز
refelectingly
U
اندیشه کنان
deliberations
U
اندیشه تامل
opinions
U
رای اندیشه
deliberation
U
اندیشه تامل
opinion
U
رای اندیشه
notion
U
اندیشه فکر
notions
U
اندیشه فکر
reflection
U
بازتاب اندیشه
syntaxic thought
U
اندیشه منطقی
forethought
U
اندیشه قبلی
cogitation
U
اندیشه وتفکر
economic thought
U
اندیشه اقتصادی
association of ideas
U
تداعی اندیشه ها
mentalities
U
شیوه اندیشه
mentality
U
شیوه اندیشه
thinkable
U
اندیشه پذیر
ideational fluency
U
سیالی اندیشه
thought reading
U
اندیشه خوانی
thought stopping technique
U
فن بازداری اندیشه
ideation
U
اندیشه پردازی
ideality
U
اندیشه گرایی
an absurd notion
U
اندیشه پوچ
considered
U
با اندیشه صحیح
cogitative
U
مربوط به اندیشه وتفکر
homo sapiens
U
انسان اندیشه ورز
thinking type
U
سنخ اندیشه ورز
the seat thought
U
مرکز اندیشه یا فکر
pursuance of a plan
U
تعقیب اندیشه یا نقشهای
ideographs
U
حروف اندیشه نگاری
conceptualize
U
تصور یا اندیشه چیزی راکردن
to go off half
U
بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
to open one's mind
U
اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
intrusive thoughts
U
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
cogitator
U
اندیشه کننده مطالعه کننده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expend
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricated
U
چرب کردن لیز کردن نرم کردن
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com