English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
in a rut <idiom> U همیشه کار مشابه انجام دادن
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
dates U افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
date U افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . U میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
regenerative memory U رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
maintenance U 1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
eternity U برای همیشه
forever U برای همیشه
eternality U برای همیشه
foreverness U برای همیشه
forever U برای همیشه
infinite time U برای همیشه
sempiternity U برای همیشه
immortality U برای همیشه
aeon U برای همیشه
once and for all <idiom> U برای همیشه
adinfinitum U برای همیشه
ad infinitum U برای همیشه
sinedie U برای همیشه
evermore U برای همیشه
ay U برای همیشه
perpetuity U برای همیشه
forever and a day <idiom> U برای همیشه
for good U برای همیشه
for good <idiom> U برای همیشه ،پایدار
for keeps <idiom> U تا ابد ،برای همیشه
washout U باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts U باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
electronic cottage U مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
abjures U برای همیشه ترک گفتن
abjuring U برای همیشه ترک گفتن
abjure U برای همیشه ترک گفتن
abjured U برای همیشه ترک گفتن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
on tap <adj.> U همیشه آماده [برای ریختن از شیره بشکه]
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
to pledge one's troth U قول همیشه وفادار را دادن
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
in kind <idiom> U به طریقی مشابه
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
by hook or by crook <idiom> U بههر راهی ،به هر طریقی
salvoes U شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvo U شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
christmass tree U ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
safety U بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
white flag U پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
everblooming U همیشه بهار همیشه شکوفا
evergreen U همیشه سبز همیشه بهار
evergreens U همیشه سبز همیشه بهار
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
effectuate U انجام دادن صورت دادن
for doing it U برای انجام ان
forced sale U فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
demand U تقاضا برای انجام چیزی
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
demands U تقاضا برای انجام چیزی
undertakes U توافق برای انجام کاری
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
undertake U توافق برای انجام کاری
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
undertaken U توافق برای انجام کاری
to do a thing the right way U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
implement U انجام دادن
cover U انجام دادن
implemented U انجام دادن
put into practice U انجام دادن
furnish U انجام دادن
fulfill U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
coverings U انجام دادن
make something happen U انجام دادن
carry into effect U انجام دادن
fulfit U انجام دادن
implement U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
go through U انجام دادن
furnishes U انجام دادن
implementing U انجام دادن
implements U انجام دادن
performs U انجام دادن
bring inbeing U انجام دادن
carry out U انجام دادن
performed U انجام دادن
execute U انجام دادن
make a reality U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
bring into being U انجام دادن
perform U انجام دادن
put on U انجام دادن
carry ineffect U انجام دادن
covers U انجام دادن
furnishing U انجام دادن
to make good U انجام دادن
to go through U انجام دادن
administer انجام دادن
actualize U انجام دادن
actualise [British] U انجام دادن
to follow out U انجام دادن
fulfill [American] U انجام دادن
to carry through U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
accomplishing U انجام دادن
parform U انجام دادن
accomplish U انجام دادن
pays U انجام دادن
char U انجام دادن
paying U انجام دادن
to bring to an issve U انجام دادن
to bring to effect U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfils U انجام دادن
pay U انجام دادن
do up U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
fulfilling U انجام دادن
charring U انجام دادن
accomplishes U انجام دادن
to carry into execution U انجام دادن
carry out U انجام دادن
chare U انجام دادن
to put through U انجام دادن
effect U انجام دادن
effected U انجام دادن
effecting U انجام دادن
stand to U انجام دادن
chars U انجام دادن
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
invitation U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations U عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
bar U توقف کسی برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com