Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gyrostat
U
التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gyrostabilizer
U
التی که جنبش حرکت وضعی زمین را نشان میدهد
gyrostatics
U
گفتاردر جنبش وضعی
draught line
U
خطی که اب نشین کشتی رانشان میدهد
planimetric
U
نقشهای که فقط فواصل افقی نقاط رانشان میدهد
z axis
U
محوری که روی یک صفحه مختصات عمق رانشان میدهد
isotherm
U
خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
lubber line
U
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
isallobar
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobaric
U
خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
cable rigging tension chart
U
جدولی که ارتباط بین تنش کابل کنترل و درجه حرارت رانشان میدهد
fingerpost
U
راهنمای جاده تیر راهنماییکه پیکان مخصوص هدایت داردومسیرجاده رانشان میدهد راهنما
radioactivity
U
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون میدهد
finder
U
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
libration
U
جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
resistance force
U
جنبش مقاومت یا جنبش ازادی بخش انقلابی
implemental
U
التی
penile
U
التی
phallic
U
التی
altimeter
U
التی متر
altimeters
U
التی متر
phallic stage
U
مرحله التی
head piece
U
سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
to a. the ball
U
توپ رانشان دادن
gate hanger
U
التی که دریچه سد را باز نگه میدارد
postural
U
وضعی
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
to show round the premises
U
دورتادورعمارت رانشان کسی دادن
hydroscope
U
التی برای دیدن اعماق دریا اب بین
dibber
U
التی که با ان زمین را گود کرده وتخم می کارند
congested organ
U
عضو یا التی که خون زیاددران جمع میشود
To come into the open.
U
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
kinemacolour
U
سینماتوگرافی که رنگهای اصلی رانشان دهد
gee whiz
<idiom>
U
بافریاد شادی خود رانشان دادن
it is a pretty kettle of fish
U
بد وضعی است
to strike an a
U
وضعی بخودگرفتن
circumrotation
U
حرکت وضعی
postural reflexes
U
بازتابهای وضعی
rotation
U
حرکت وضعی
phonoscope
U
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
volumenometer
U
التی که به وسیله ان بااستفاده از قانون .....حجم چیزی را می سنجند
What films are they showing at this cinema ( theatra house ) ?
U
این سینما چه فیلم هائی رانشان می دهد ؟
it is a pretty kettle of fish
U
عجب وضعی است
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
distaff
U
التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
lively description
U
شرح روشن یا واقع نما شرحی که حالت واقعی یااصلی رانشان دهد
somatic
U
جسمی
corporeal
U
جسمی
corporals
U
جسمی
bodily pain
U
جسمی
carnal
U
جسمی
corporal
U
جسمی
substantial
U
جسمی
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
material
U
کلی جسمی
physical psychological
U
جسمی- روانی
superphysical
U
ابر جسمی
materials
U
کلی جسمی
so matic
U
طبیعی جسمی
physically handicapped
U
معلول جسمی
corporeity
U
خاصیت جسمی یامادی
embolic
U
مربوط به انسداد رگ بوسیله جسمی
somatotypic
U
نوع جسم ساختمان جسمی
the colouring p of a substance
U
ماده رنگ دهنده جسمی
whaleback
U
هر جسمی شبیه پشت بالن
somatotype
U
نوع جسم ساختمان جسمی
transubstantiation
U
تبدیل جسمی بجسم دیگر
electrolysis
U
تجزیه جسمی بوسیله جریان برق
heredity
U
رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
drill extractor
U
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
logical
U
حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
radio activity
U
خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
dispersoid
U
پخش کامل ذرات جسمی درجسم دیگر
allotrope
U
جسمی که مستعدتبدیل بچند صورت یا ماده باشد
hemihydrate
U
هیدرات جسمی که دارای نیم ملکول اب است
declination
U
فاصله زاویهای تا جسمی روی کره سماوی
penance
U
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
catalysis
U
اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
emulsions
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsion
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
tags
U
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
tag
U
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
luminescence
U
پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
metamer
U
جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
place utility
U
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
covered
U
گرفتن شمشیر به وضعی که شمشیر خودبخود در حمله حریف منحرف نشود
antimatter
U
جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
variable incidence
U
جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
dma
U
UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
transfers
U
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
backwind
U
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
transfer
U
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transferring
U
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
variable pitch
U
جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
acetolysis
U
تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
jet propulsion
U
جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
support
U
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
graphics
U
پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
ToolTips
U
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
polymers
U
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
polymer
U
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
bow wave
U
موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
isomerous
U
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer
U
جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
passively
U
بی جنبش
action
U
جنبش
actions
U
جنبش
the r.
U
جنبش
locomotion
U
جنبش
stock still
U
بی جنبش
rising
U
جنبش
mobility
U
جنبش
awakening
U
جنبش
motions
U
جنبش
motioned
U
جنبش
motion
U
جنبش
libration
U
جنبش
kinesis
U
جنبش
leger or ledger
U
بی جنبش
movement
U
جنبش
heartbeat
U
جنبش
heartbeats
U
جنبش
vibration
U
جنبش
immobile
U
بی جنبش
stock-still
U
بی جنبش
motioning
U
جنبش
immotile
U
بی جنبش
inanition
U
جنبش
on the move
U
در جنبش
swings
U
جنبش
swing
U
جنبش
kinesthesis
U
حس جنبش
kinesodic
U
جنبش بر
inactive
U
بی جنبش
stirrings
U
جنبش
bustle
U
جنبش
bustled
U
جنبش
stir
U
جنبش
jiggle
U
جنبش
jiggled
U
جنبش
stirred
U
جنبش
jiggles
U
جنبش
jiggling
U
جنبش
astir
U
در جنبش
rocks
U
جنبش
rocked
U
جنبش
oscillation
U
جنبش
rocking
U
جنبش
vibratility
U
جنبش
rock
U
جنبش
stirs
U
جنبش
bustles
U
جنبش
vibrational
U
جنبش
oscillations
U
جنبش
impassioned
U
به جنبش درامده
forward motion
U
جنبش پیشرو
commotion
U
جنبش اغتشاش
kinaesthesia
U
حس جنبش درماهیچه
kinaesthesis
U
حس جنبش درماهیچه
kinesthesia
U
حس جنبش درماهیچه
stagnated
U
از جنبش ایستادن
stagnates
U
از جنبش ایستادن
flicker
U
پرپرزدن جنبش
flickers
U
پرپرزدن جنبش
hyperkinesthesia
U
شدت حس جنبش
photokinesis
U
نور جنبش
immovableness
U
جنبش ناچذیری
gybe
U
جنبش تغییرجهت
impassionate
U
به جنبش امده
stagnating
U
از جنبش ایستادن
kinematic
U
جنبش شناسی
braid
U
جنبش جهش
revival
U
جنبش مذهبی
kinesalgia
U
جنبش درمان
kinesimeter
U
جنبش سنج
kinesimometer
U
جنبش سنج
kinesiotherapy
U
جنبش درمانی
braided
U
جنبش جهش
braids
U
جنبش جهش
move
U
جنبش تکان
kinetoscope
U
جنبش نما
kinology
U
جنبش شناسی
kymogram
U
جنبش نگاره
kinematics
U
جنبش شناسی
revivals
U
جنبش مذهبی
libration
U
جنبش ترازویی
flickered
U
پرپرزدن جنبش
movableness
U
جنبش پذیری
reformers
U
پیشوای جنبش
reformer
U
پیشوای جنبش
tremor
U
تکان جنبش
mass movement
U
جنبش تودهای
tremors
U
تکان جنبش
life blood
U
جنبش بی اخبار
labor movement
U
جنبش کارگری
libration
U
جنبش موازنهای
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com