Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
true bill
U
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
panels
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
petty jury
U
هیئت منصفه
jury
U
هیئت منصفه
juries
U
هیئت منصفه
trial jury
U
هیئت منصفه
special jury
U
هیئت منصفه مخصوص
grand juries
U
هیئت منصفه عالی
assize
U
هیئت قضات یا منصفه
jurors
U
عضو هیئت منصفه
juror
U
عضو هیئت منصفه
grand jury
U
هیئت منصفه عالی
verdicts
U
رای هیئت منصفه فتوی
verdict
U
رای هیئت منصفه فتوی
petit jury
U
هیئت منصفه دوازده نفری
embracery
U
جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
special verdict
U
رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
arrest of judgment
U
سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
presidium
U
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
early-warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
U
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
boardroom
U
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
board
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boarded
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
boardrooms
U
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
petty jury
U
هیئت داوری هیئت قضات
judicature
U
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
alerting service
U
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
panelist
U
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
defferential assets
U
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
weather board
U
تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
lardon
U
تکه چربی که لای گوشت گذارند
lardoon
U
تکه چربی که لای گوشت گذارند
mass flow
U
دبی جرمی
nucleon number
U
عدد جرمی
mass number
U
عدد جرمی
nuclear number
U
عدد جرمی
contiguous
U
خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
beanie
U
یکنوع عرقچین کوچک که محصلین برسر می گذارند
mass spectrograph
U
طیف نگار جرمی
mass spectrometer
U
طیف سنج جرمی
mass spectrometry
U
طیف سنجی جرمی
committing an offence
U
مرتکب جرمی شدن
black cap
U
کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
petasus
U
یکجورکلاه کوتاه ولبه پهن که یونانیان برسرمی گذارند
to become an accessory to a crime
U
در جرمی شریک شدن
[قانون ]
I haven't done anything wrong.
U
من هیچ خطایی
[جرمی]
نکردم.
to be complicit in
[with]
something
U
[در جرمی]
همدستی داشتن
[قانون ]
to be complicit in
[with]
something
U
[در جرمی]
شریک بودن
[قانون ]
grape shot
U
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
biretta
U
یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
jardiniere
U
جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
public mischief
U
جرمی که مضر به حال جامعه باشد
inverted commas
U
نام این دو نشان که در سوی عبارات نقل قول شده می گذارند
sachets
U
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
respirator
U
اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
respirators
U
اسبابی که به دهان و بینی می گذارند تا از استنشاق موادزیان اور جلوگیری کند
yule log
U
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
sachet
U
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
burglar
U
کسی که در شب به قصدارتکاب جرمی وارد خانهای شود
burglars
U
کسی که در شب به قصدارتکاب جرمی وارد خانهای شود
What has he done wrong?
U
[مگر]
او
[مرد]
چه خطایی
[جرمی]
کرده است؟
bookends
U
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
bookend
U
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
to keep somebody on a short leash
U
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
hyperon
U
جرمی که حد فاصل بین پروتون ونوترون دو اتم است
jury
U
هیات منصفه
juries
U
هیات منصفه
supercritical fluid chromatography/mass
U
spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
verdicts
U
رای هیات منصفه
grand juries
U
هیات منصفه عالی
verdict
U
رای هیات منصفه
jury man
U
عضو هیات منصفه
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
foremen
U
سخنگوی هیات منصفه
foreman
U
سخنگوی هیات منصفه
forewoman
U
سخنگوی هیات منصفه
grand jury
U
هیات منصفه عالی
jurors
U
عضو هیات منصفه
member of the jury
U
عضو هیات منصفه
juror
U
عضو هیات منصفه
dunnage
U
کاه وپوشال ومواد سبکی که لای فروف ومال التجاره می گذارند تا از اسیب مصون بماند
challenging a juror
U
جرح عضو هیات منصفه
forelady
U
زن سخنگو ورئیس درهیئت منصفه
contrast
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasts
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
s.f.c/m.s
U
mass/fluidchromatography spectrometrysupercritical کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
clipboard
U
قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
clipboards
U
قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
withdrawing a juror
U
حذف یکی از دوازده عضوهیات منصفه
pyx jury
U
هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
striking a jury
U
تعیین هیات منصفه با روش حذفی
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
U
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
embraceor
U
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
struck
U
هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
principal challenger
U
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
sthene
U
واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
young saints Šold devils
U
جوانان دین دار گاهی چون پابسن گذارند بی دین می شوند
name part
U
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
panel
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisition
U
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
attaint
U
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
inquisitions
U
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
orphrey
U
سجاف زردوزی که بجامه روحانیون می گذارند زردوزی
summary conviction
U
حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
to pack a jury
U
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
rider
U
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders
U
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
peremptory challenge
U
رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
incriminates
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate
U
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
confranternity
U
هیئت
configurations
U
هیئت
guize
U
هیئت
configuration
U
هیئت
commissioning
U
هیئت
panel
U
هیئت
attitude
U
هیئت
attitudes
U
هیئت
corps
U
هیئت
panels
U
هیئت
committees
U
هیئت
astronomy
U
هیئت
commissions
U
هیئت
committee
U
هیئت
commission
U
هیئت
board
U
هیئت کمیسیون
directorates
U
هیئت رئیسه
knightage
U
هیئت شوالیه ها
format
U
قالب هیئت
board
U
هیئت ژوری
executive
U
هیئت رئیسه
boarded
U
هیئت ژوری
executives
U
هیئت رئیسه
diplomatic mission
U
هیئت سیاسی
boarded
U
هیئت کمیسیون
legislature
U
هیئت مقننه
commission
U
هیئت مامورین
commissioning
U
هیئت مامورین
legislative body or assembly
U
هیئت مققنه
formats
U
قالب هیئت
board of direcotors
U
هیئت مدیره
jury
U
هیئت داوران
board of trade
U
هیئت بازرگانی
collegium
U
هیئت یا کمیته
governing bodies
U
هیئت حاکمه
governing body
U
هیئت حاکمه
instituted
U
هیئت شورا
council ot ministers
U
هیئت وزراء
commissions
U
هیئت مامورین
astronomically
U
مطابق هیئت
economic commission
U
هیئت اقتصادی
institute
U
هیئت شورا
configurations
U
هیئت پذیری
board of directors
U
هیئت مدیره
instituting
U
هیئت شورا
directorate
U
هیئت رئیسه
legislatures
U
هیئت مقننه
configuration
U
هیئت پذیری
board of directers
U
هیئت مدیره
institutes
U
هیئت شورا
commissioners
U
عضو هیئت
professoriat
U
هیئت استادان
department
U
قسمت هیئت
astronomy
U
هیئت استرونومی
departments
U
قسمت هیئت
hues
U
هیئت منظر
hue
U
هیئت منظر
political mission
U
هیئت سیاسی
commissioner
U
عضو هیئت
astronomy
U
علم هیئت
committee
U
هیئت یا کمیته
faculties
U
هیئت علمی
committees
U
هیئت یا کمیته
faculty
U
هیئت علمی
physique
U
ترکیب هیئت
physiques
U
ترکیب هیئت
top drawer
U
هیئت حاکمه
staffed
U
اعضاء هیئت
staff
U
اعضاء هیئت
military comission
U
هیئت نظامی
expedition
U
هیئت اعزامی
military body
U
هیئت نظامی
juries
U
هیئت داوران
staffs
U
اعضاء هیئت
deputations
U
هیئت نمایندگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com