English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
associative storage U یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
echo check U بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
dow jones information service U سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
attributing U 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
attributes U 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
attribute U 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
derived information U اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
radar correlation U درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
aperture card U روش ذخیره سازی اطلاعات میکروفیلم در یک کارت که میتواند شامل اطلاعات پانچ شده باشد
trapdoor U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
automatic data processing U پرورش اطلاعات خودکارسیستم اطلاعات کامپیوتری
distance vector protocols U اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
regrade U تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
connexions U پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connection U پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
civilian internee information bureau U دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
defense system aquisition U سیستم کسب اطلاعات پدافندی کسب اطلاعات برای دفاع
data transceiver U دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
helps U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helped U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
windowing U 1-عمل تنظیم یک پنجره برای نمایش اطلاعات درصفحه . 2-نمایش یا دستیابی به اطلاعات از طریق پنجره
bandwidth U در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
scrutinizer U دقیق
scholastic U دقیق
scholastical U دقیق
tenty U دقیق
intent U دقیق
precision U دقیق
punctilious U دقیق
wistful U دقیق
subtil U دقیق
particular redemption U دقیق
exquisite U دقیق
exacts U دقیق
accurate U دقیق
punctual U دقیق
advertent U دقیق
punctiliously U دقیق
astute U دقیق
stringent U دقیق
stringently U دقیق
exact solution U حل دقیق
exact U دقیق
exacted U دقیق
literal U دقیق
precise U دقیق کردن
precise U صریح دقیق
precise U خیلی دقیق
goings-over U بررسی دقیق
instrument U الات دقیق
queazy U زیاد دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
precisionist U بسیار دقیق
scrutiny U بررسی دقیق
going-over U بررسی دقیق
thorough paced U دقیق گام
punctual U باذکرجزئیات دقیق
queasy U زیاد دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
watchful U بی خواب دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
instruments U الات دقیق
tenuous U لطیف دقیق
precision tools U الات دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
precision tool U ابزار دقیق
set U لجوج دقیق
sets U لجوج دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
subtle U دقیق لطیف
subtler U دقیق لطیف
subtlest U دقیق لطیف
thoroughgoing U بسیار دقیق
control U توپزن دقیق
controls U توپزن دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
high accuracy measurement U سنجش دقیق
fine spun U دقیق خیالی
fine setting U تنظیم دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
exact location U محل دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
controlling U توپزن دقیق
an a calculator U محاسب دقیق
setting up U لجوج دقیق
precision sweep U روبش دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
precision fire U تیر دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
precisian U خیلی دقیق
perpend U دقیق بودن
persnickety U کاربسیار دقیق
particularization U شرح دقیق
imprecise U غیر دقیق
correct U دقیق یا درست
detailed analysis U بررسی دقیق
sound U بی خطر دقیق
correcting U دقیق یا درست
corrects U دقیق یا درست
sounds U بی خطر دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
soundest U بی خطر دقیق
sounded U بی خطر دقیق
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
mirrors U ایجاد کپی دقیق
tendered U دقیق ترد ونازک
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
zero U تنظیم دقیق دستگاه
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
pin point U تعیین دقیق نقاط
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
precision bore U سوراخ کردن دقیق
mirror U ایجاد کپی دقیق
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
tender U دقیق ترد ونازک
tenderest U دقیق ترد ونازک
tendering U دقیق ترد ونازک
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
mirrored U ایجاد کپی دقیق
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
sticklers U سمج خیلی دقیق
probity U پیروی دقیق از اصول
edge sharpening U دقیق کردن لبه
fine turning U میزان سازی دقیق
fine tuning U میزان سازی دقیق
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
particular U دقیق نکته بین
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
astringent U سخت گیر دقیق
precision casting U ریخته گری دقیق
precision U بسیار دقیق بودن
precision U اندازه گیری دقیق
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
calibration U تنظیم الات دقیق
precision lathe U ماشین تراش دقیق
chronometer U ساعت شمار دقیق
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
facsimile U کپی دقیق از یک متن
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
stickler U سمج خیلی دقیق
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
he was p in his promises U درانجام وعدههای خود دقیق بود
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
precisian U شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
intelligence process U جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com