Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
shot
U
اصابت کرده
shots
U
اصابت کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
course line shot
U
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
Other Matches
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
impingement
U
اصابت
access
U
اصابت
accessed
U
اصابت
accesses
U
اصابت
accessing
U
اصابت
hit
U
اصابت
hitting
U
اصابت
hits
U
اصابت
direct hit
U
اصابت مستقیم
hits
U
اصابت گلوله
hits
U
اصابت موفقیت
impact pressure
U
فشار اصابت
hitting
U
اصابت گلوله
impact
U
اصابت گلوله
line of impact
U
خط اصابت گلوله
impact point
U
نقطه اصابت
impact area
U
محل اصابت
surface of impact
U
سطح اصابت
impacts
U
اصابت گلوله
hit ratio
U
نسبت اصابت
point of impact
U
نقطه اصابت
direct hits
U
اصابت مستقیم
hitting
U
اصابت موفقیت
hit
U
اصابت موفقیت
thunderstroke
U
اصابت صاعقه
hit
U
اصابت گلوله
onset
U
هجوم اصابت
attacked
U
اصابت یا نزول ناخوشی
strikes
U
اصابت اعتصاب کردن
impact registration
U
ثبت مرکز اصابت
beatten zone
U
منطقه مورد اصابت
angle of incidence
U
زاویه اصابت گلوله
strike
U
اصابت اعتصاب کردن
impact area
U
منطقه اصابت گلوله ها
impact point
U
محل اصابت گلوله
impact
U
اصابت اثر شدید
bursts
U
محل اصابت گلوله
attack
U
اصابت یا نزول ناخوشی
effective pattern
U
منطقه اصابت موثر
point of impact
U
محل اصابت گلوله
burst
U
محل اصابت گلوله
center of impact registration
U
ثبت مرکز اصابت
impacts
U
اصابت اثر شدید
attacks
U
اصابت یا نزول ناخوشی
biting angle
U
کوچکترین زاویه اصابت
impact
U
با شدت اصابت کردن ضربت
impacts
U
با شدت اصابت کردن ضربت
impact pressure
U
نیروی اصابت فشار ترکش
hitting
U
اصابت کردن به هدف زدن
the lot fell upon me
U
قرعه بنام من اصابت کرد
vertical probable error
U
خطای اصابت قائم گلوله
hits
U
اصابت کردن به هدف زدن
single shot hit probability
U
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
pattern
U
نقشه طرح اصابت گلوله ها
patterns
U
نقشه طرح اصابت گلوله ها
hit
U
اصابت کردن به هدف زدن
surface of impact
U
سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
impact registration
U
ثبت تیر بروش مرکز اصابت
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
absolute deviation
U
انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
bull's eye
U
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's-eyes
U
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bomb impact plot
U
بردن محل اصابت بمب روی نقشه
grand slams
U
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
set forward
U
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
grand slam
U
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
fluke
U
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
flukes
U
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
sensing
U
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
contact burst preclusion
U
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
miss
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
skittle
U
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
bilateral spotting
U
دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
dud probability
U
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
ping
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pings
U
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
hitting
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
U
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
gelid
U
یخ کرده
bloat
U
پف کرده
beastby
U
کرده
puff pastry
U
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
U
کرده ام
bouffant
U
پف کرده
infusion
U
دم کرده
infusions
U
دم کرده
soufflTs
U
پف کرده
souffles
U
پف کرده
puffed
<adj.>
U
پف کرده
puffy
<adj.>
U
پف کرده
unconscious
U
غش کرده
tumid
<adj.>
U
پف کرده
off the trail
U
پی گم کرده
souffle
U
پف کرده
unconsciously
U
غش کرده
puffed out
<adj.>
U
پف کرده
turgid
<adj.>
U
پف کرده
swollen
U
ورم کرده
iced
U
خنک کرده
swollen
U
اماس کرده
strained
U
صاف کرده
warm infusion
U
چیز دم کرده
purified
U
پاک کرده
fled
U
فرار کرده
baggily
U
بطورباد کرده
sweated
U
عرق کرده
restrained
U
لگام کرده
educated
U
تحصیل کرده
airless
U
گرفته یا دم کرده
rooted
U
ریشه کرده
risen
U
طلوع کرده
mistaken
U
اشتباه کرده
sawn
U
اره کرده
grown
U
رشد کرده
clarified
U
صاف کرده
beheld
U
مشاهده کرده
pulled
U
خشک کرده
bendon
U
نیت کرده
fubsy
U
قوز کرده
ghee
U
کره اب کرده
ghi
U
کره اب کرده
he is worn with travel
U
سفراوراخسته کرده
let it be done
U
کرده شود
testate
U
وصیت کرده
smoothfaced
U
صاف کرده
iced ppa
U
خنک کرده
self taught
U
تحصیل کرده
in flower
U
شکوفه کرده
intumescent
U
باد کرده
intumescent
U
اماس کرده
inwrought
U
از تو کار کرده
it is very easily done
U
کرده میشود
overage
U
کم رشد کرده
fucate
U
رنگ کرده
fretty
U
اماس کرده
fecit
U
درست کرده
billowy
U
باد کرده
tinned
U
قوطی کرده
blubbery
U
ورم کرده
wedded
U
ازدواج کرده
ventricular
U
باد کرده
tumid
U
اماس کرده
they have done their work
U
را کرده اند
nodular
U
ورم کرده
deep rooted
U
ریشه کرده
distent
U
ورم کرده
enrooted
U
ریشه کرده
farci
U
دلمه کرده
farcie
U
دلمه کرده
farthingale
U
دامن پف کرده
off the track
U
ازخط پی گم کرده
begotten
U
تولید کرده
blown
U
ورم کرده
puffed
<adj.>
U
باد کرده
turgid
<adj.>
U
باد کرده
indrawn
U
جذب کرده
deep-rooted
U
ریشه کرده
inveterate
U
ریشه کرده
gets
U
کسب کرده
turgid
<adj.>
U
آماس کرده
decorated
U
زینت کرده
knotted
U
ازدحام کرده
puffed out
<adj.>
U
باد کرده
puffy
<adj.>
U
آماس کرده
tumid
<adj.>
U
آماس کرده
getting
U
کسب کرده
puffed out
<adj.>
U
آماس کرده
puffed
<adj.>
U
آماس کرده
began
U
شروع کرده
bunged up
U
باد کرده
hidden
U
پنهان کرده
get
U
کسب کرده
tumid
<adj.>
U
باد کرده
unruffled
U
ارام کرده
puffy
<adj.>
U
باد کرده
tumid
<adj.>
U
ورم کرده
turgid
<adj.>
U
ورم کرده
fried
U
سرخ کرده
puffed
<adj.>
U
ورم کرده
grown-ups
U
رشد کرده
I have a flat
[tire]
.
U
من پنچر کرده ام.
refined
U
تمیز کرده
picked
U
پاک کرده
chose
U
انتخاب کرده
whey
U
شیرچرخ کرده
protuberant
U
باد کرده
painted
U
رنگ کرده
tumescent
U
ورم کرده
grown-up
U
رشد کرده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com