Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
preposition
U
استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
prepositions
U
استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
installations
U
استقرار
pitch
U
استقرار
pitches
U
استقرار
sessility
U
استقرار
settlements
U
استقرار
solidification
U
استقرار
settlement
U
استقرار
downloading
U
استقرار
establishments
U
استقرار
installation
U
استقرار
stability
U
استقرار
colony
U
استقرار
localization
U
استقرار
mounting
U
استقرار
establishment
U
استقرار
centralization
U
استقرار درمرکز
centralisation
U
استقرار درمرکز
reintegration
U
استقرار مجدد
seat
U
سکوی استقرار
confirmation
U
تثبیت استقرار
yoke
U
پایه استقرار
station
U
استقرار یافتن
stationed
U
استقرار یافتن
stations
U
استقرار یافتن
tent striking
U
فرمان ضد استقرار
restoration
U
استقرار مجدد
yoke
U
دوشاخه استقرار
angle of repose
U
زاویه استقرار
posteriori
U
ازراه استقرار
positioning band
U
حلقه استقرار
stanchion
U
سکوی استقرار
permanent emplacement
U
استقرار دایمی
delocalization
U
عدم استقرار
crimping groove
U
شیار استقرار
seated
U
سکوی استقرار
seats
U
سکوی استقرار
lodgment area
U
منطقه استقرار
network topology
U
چگونگی استقرار شبکه
alt azimuth mounting
U
استقرار سمت- ارتفاعی
lodgement
U
منزل گیری استقرار
equatorial mounting
U
استقرار معدل النهاری
lodgment
U
منزل گیری استقرار
downloading utility
U
برنامه کمکی استقرار
angle of repose
U
حداکثر شیب استقرار
seating
U
محل استقرار نشیمن
setting ring
U
حلقه استقرار یا ثبات
set up
U
اماده بکار استقرار
automatic font downloading
U
استقرار خودکار فونت
metacenter
U
نقطه استقرار وثبات یاتوازن
make up
<idiom>
U
استقرار وسایل تزئین وآرایش
location of industry
U
تعیین محل استقرار صنعت
disposition
U
استقرار یکانها و اماد درمنطقه
anchor line cable
U
کابل استقرار چتردر هواپیما
settling rounds
U
تیر استقرار قنداق توپ
downloadable font
U
فونت قابل استقرار در حافظه
settle
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
cannelure
U
شیار استقرار پوکه روی گلوله
cannelure
U
شیار استقرار روکش گلوله ثاقب
settles
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
gun post
U
سوراخ محل استقرار لوله توپ
sponson
U
سکوی استقرار توپ روی برجک
location theory
U
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
steric
U
وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
trailer camp
U
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer court
U
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer park
U
محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
rack space
U
محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
staging
U
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
sabot
U
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
base piece
U
پایه پایه استقرار
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
snub-nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
septum
U
حفرههای بینی پره بینی
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
guided propagation
U
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer
U
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
weather forecasts
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses
U
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecast
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
predicting interval
U
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
definite
U
معین
specified
U
معین
ledgers
U
معین
auxiliary
U
معین
precise
U
معین
auxiliaries
U
معین
settled
U
معین
regulars
U
معین
regular
U
معین
rubicon
U
حد معین
given
U
معین
fixed
U
معین
determinate
U
معین
specific
U
معین
certain
U
معین
ally
U
معین
accessorial
U
معین
adjutor
U
معین
subsidiaries
U
معین
adjutants
U
معین
specifics
U
معین
subsidiary
U
معین
adjutant
U
معین
punctual
U
معین
indeterminate
U
نا معین
limiting
U
معین
accessory
U
معین
ancillary
U
معین
allying
U
معین
ledger
U
معین
part performance
U
عقد معین
adverb
U
معین فعل
specifies
U
معین کردن
inset
U
: معین کردن
specifics
U
مخصوص معین
on a given day
U
در روزی معین
specific
U
مخصوص معین
defining
U
معین کردن
adverbs
U
معین فعل
insets
U
: معین کردن
defines
U
معین کردن
general ledger
U
معین عام
thetical
U
مقرر معین
define
U
معین کردن
definitive
U
معین کننده
determinately
U
بطور معین
determinate error
U
خطای معین
denominate
U
معین کردن
ledger card
U
کارت معین
defined
U
معین کردن
settles
U
معین کردن
settle
U
معین کردن
linking verb
U
فعل معین
figure out
U
معین کردن
at a stated time
U
در وقت معین
spans
U
فاصله معین
destined
U
مقصد معین
statically determined
U
از نظراستاتیکی معین
anyone
U
هرشخص معین
shall
U
فعل معین
dose
U
اندازه معین
specified time
U
وقت معین
dosed
U
اندازه معین
doses
U
اندازه معین
spanned
U
فاصله معین
dosing
U
اندازه معین
allotted time
U
وقت معین
limit
U
معین کردن
adverb modifying a verb
U
معین فعل
systematically
U
با روش معین
spans
U
مدت معین
spanning
U
فاصله معین
spanning
U
مدت معین
spanned
U
مدت معین
span
U
فاصله معین
span
U
مدت معین
do
U
فعل معین
thetic
U
مقرر معین
the fullness of time
U
وقت معین
aoristic
U
غیر معین
designating
U
معین کردن
periodically
U
در فواصل معین
allocate
U
معین کردن
regulars
U
معین مقرر
rhomboidal
U
شبه معین
specifying
U
معین کردن
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
assignable
U
معین مشخص
positive
U
یقین معین
auxiliaries
U
امدادی معین
auxiliary
U
امدادی معین
specify
U
معین کردن
regular
U
معین مقرر
rose bay
U
گل معین التجاری
designate
U
معین کردن
allocating
U
معین کردن
allocates
U
معین کردن
designates
U
معین کردن
space
U
مدت معین
spaces
U
مدت معین
systematically
U
ازروی یک اسلوب معین
at home
U
پذیرایی در ساعت معین
magnetic ledger card
U
کارت معین مغناطیسی
aorist
U
ماضی غیر معین
circumstanced
U
دارای یک حالت معین
ratio
U
نسبت معین وثابت
ratios
U
نسبت معین وثابت
law of difinte proportions
U
قانون نسبتهای معین
fixed cost
U
هزینه ثابت و معین
current income
U
درامدیک دوره معین
at a specified time
U
در وقت معین یا معلوم
identifier
U
معین کننده هویت
overtime
U
بیش از وقت معین
patch
U
مدت زمان معین
patches
U
مدت زمان معین
semidefinite matrix
U
ماتریس نیمه معین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com