Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
afford
U
استطاعت داشتن
afforded
U
استطاعت داشتن
affording
U
استطاعت داشتن
affords
U
استطاعت داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
abilities
U
استطاعت
reach
U
استطاعت
ability
U
استطاعت
reached
U
استطاعت
reaches
U
استطاعت
reaching
U
استطاعت
means
U
استطاعت
means
U
استطاعت وسایل
means tests
U
سنجش استطاعت مالی
means test
U
سنجش استطاعت مالی
aman of means
U
ادم دارایا با استطاعت
i cannot a to buy that
U
استطاعت خرید انرا ندارم
to live beyond one's means
U
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
bear
U
در بر داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
bear
U
داشتن
relieves
U
داشتن
to have possession of
U
داشتن
to possess
U
داشتن
to have
U
داشتن
to hold
U
داشتن
relieving
U
داشتن
bears
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
wanted
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
to go hot
U
تب داشتن
lack
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
owns
U
داشتن
owning
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
owned
U
داشتن
own
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
relieve
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
having
U
داشتن
possessing
U
داشتن
have
U
داشتن
possesses
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
doubt
U
شک داشتن
possess
U
داشتن
intercommon
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
redolence
U
بو داشتن
bestow
U
ارزانی داشتن
overlap
U
اصطکاک داشتن
bestowed
U
ارزانی داشتن
correlation
U
ارتباط داشتن
suspends
U
معوق داشتن
suspending
U
معوق داشتن
suspend
U
معوق داشتن
lasts
U
دوام داشتن
lasted
U
دوام داشتن
last
U
دوام داشتن
bestows
U
ارزانی داشتن
bestowing
U
ارزانی داشتن
outclasses
U
برتری داشتن بر
spared
U
دریغ داشتن
outclassing
U
برتری داشتن بر
abhors
U
تنفر داشتن از
correlating
U
همبستگی داشتن
valuing
U
گرامی داشتن
value
U
گرامی داشتن
values
U
گرامی داشتن
hunger
U
اشتیاق داشتن
hungered
U
اشتیاق داشتن
hungering
U
اشتیاق داشتن
hungers
U
اشتیاق داشتن
overlaps
U
اشتراک داشتن
overlaps
U
اصطکاک داشتن
abhorring
U
تنفر داشتن از
overlap
U
اشتراک داشتن
overlapped
U
اصطکاک داشتن
abhor
بیم داشتن از
abhor
U
تنفر داشتن از
abhorred
U
تنفر داشتن از
overlapped
U
اشتراک داشتن
thirst
U
اشتیاق داشتن
affects
U
تمایل داشتن
affects
U
دوست داشتن
like
U
دوست داشتن
affect
U
تمایل داشتن
affect
U
دوست داشتن
liked
U
دوست داشتن
likes
U
دوست داشتن
mind
U
تصمیم داشتن
rolls
U
تلاطم داشتن
rolled
U
تلاطم داشتن
roll
U
تلاطم داشتن
may
U
امکان داشتن
declaring
U
افهار داشتن
require
U
لازم داشتن
required
U
لازم داشتن
requires
U
لازم داشتن
requiring
U
لازم داشتن
represent
U
نمایندگی داشتن
represents
U
نمایندگی داشتن
desire
U
میل داشتن
desires
U
میل داشتن
declare
U
افهار داشتن
declares
U
افهار داشتن
mind
U
در نظر داشتن
confides
U
اعتماد داشتن به
minding
U
در نظر داشتن
minds
U
تصمیم داشتن
imported
U
اهمیت داشتن
minds
U
در نظر داشتن
to be under deadline pressure
U
عجله داشتن
import
U
اهمیت داشتن
outclass
U
برتری داشتن بر
raises
U
برپا داشتن
raise
U
برپا داشتن
to be pressed for time
U
عجله داشتن
importing
U
اهمیت داشتن
confided
U
اعتماد داشتن به
confide
U
اعتماد داشتن به
represented
U
نمایندگی داشتن
fluctuates
U
نوسان داشتن
fluctuated
U
نوسان داشتن
minding
U
تصمیم داشتن
fluctuate
U
نوسان داشتن
debts
U
بدهی داشتن
debt
U
بدهی داشتن
spare
U
دریغ داشتن
outclassed
U
برتری داشتن بر
abominating
U
تنفر داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
scooting
U
سرعت داشتن
scooted
U
سرعت داشتن
scoot
U
سرعت داشتن
deserves
U
استحقاق داشتن
deserve
U
استحقاق داشتن
believes
U
گمان داشتن
believed
U
گمان داشتن
believe
U
گمان داشتن
liaising
U
بستگی داشتن
liaising
U
رابطه داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
abominates
U
تنفر داشتن
abominated
U
تنفر داشتن
abominate
U
تنفر داشتن
contradicts
U
تناقض داشتن با
contradicted
U
تناقض داشتن با
contradict
U
تناقض داشتن با
implying
U
دلالت داشتن
imply
U
دلالت داشتن
implies
U
دلالت داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
liaises
U
بستگی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com