English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
antithyroid U ماده متعادل کنندهء غدد درقی ضد غدهء درقی
thyroid body U غده درقی
thyroids U وابسته بغده درقی
thyroid U وابسته بغده درقی
hypothyroidism U از کار افتادن یانقص غده درقی
cretins U شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
cretin U شخصی که غده درقی اوترشحات لازم را نداردودرنتیجه دارای مشاعرنادرست است
plethora U ازدیاد
proliferation U ازدیاد
augmentation U ازدیاد
elongation U ازدیاد طول
increasable U قابل ازدیاد
hyperesthesia U ازدیاد حساسیت
overvoltage U ازدیاد فشار
hyperinsulinism U ازدیاد انسولین
hyperaesthesia U ازدیاد حساسیت
magnetic elongation U ازدیاد طول مغناطیسی
hyperglycemia U ازدیاد قند خون
extensometer U ازدیاد طول سنج
emmenagogue U داروهای ازدیاد قاعدگی
unit elongation U ازدیاد طول ویژه
parathyroid U غدد پاراتیروئید مترشحه از غدد ماوراء درقی
strains U دگروشی ازدیاد طول ویژه
speedup U ازدیاد تولید یا سرعت وغیره
swelling pressure U فشار در اثر ازدیاد حجم
skyrocketing U ازدیاد سریع قیمت وغیره
hydrocephalus U ازدیاد غیر عادی مایع
hydrocephaly U ازدیاد غیر عادی مایع
skyrockets U ازدیاد سریع قیمت وغیره
skyrocket U ازدیاد سریع قیمت وغیره
strain U دگروشی ازدیاد طول ویژه
plethora U ازدیاد خون در یک نقطه افراط
skyrocketed U ازدیاد سریع قیمت وغیره
air hose coupling U دستگاه نشان دهنده ازدیاد باد
lymphocytosis U ازدیاد گلبولهای سفید یک هستهای خون
frost hoil U ازدیاد حجم دراثر یخبندان بادکردگی
hypervitaminosis U ناراحتیهای حاصله در اثر ازدیاد ویتامین در بدن
hydrocele U دچار ازدیاد فشارمایع در داخل بطنهای مغز
backed bow U کمان نوار پیچی شده برای ازدیاد مقاومت
underdistance U روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
activity U فعالیت
functions U فعالیت
exercises U فعالیت
exercised U فعالیت
function U فعالیت
functioned U فعالیت
exercise U فعالیت
stir U فعالیت
stirred U فعالیت
stirrings U فعالیت
activation U فعالیت
activeness U فعالیت
stirs U فعالیت
activities U فعالیت
acting U فعالیت
actuality U فعالیت
hey day U روز پر فعالیت
critical activity U فعالیت بحرانی
auxiliary activity U فعالیت فرعی
cerebration U فعالیت مغزی
business activity U فعالیت بازرگانی
reactivation U فعالیت مجدد
somatotonic U فعالیت گرا
somatotonia U فعالیت گرایی
random activity U فعالیت تصادفی
optical activity U فعالیت نوری
operational environment U محیط فعالیت
operant U فعالیت کننده
on stream U درحال فعالیت
off year U سال کم فعالیت
turn over U عایدی فعالیت
low activity U فعالیت پایین
operating level U سطح فعالیت
politicking U فعالیت سیاسی
activity analysis U تحلیل فعالیت
activating U به فعالیت پرداختن
venture U فعالیت اقتصادی
activity ratio U نسبت فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
ventured U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
activity quotient U بهر فعالیت
inactivity U عدم فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activity light U چراغ فعالیت
event U عمل یا فعالیت
activity drive U سائق فعالیت
events U عمل یا فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
venturing U فعالیت اقتصادی
activity time U زمان هر فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
activated U به فعالیت پرداختن
inaction U بدون فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
activates U به فعالیت پرداختن
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
activity coefficient U ضریب فعالیت
orbits U دور حدود فعالیت
slumps U کاهش فعالیت رکود
muzzled U مانع فعالیت شدن
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
orbit U دور حدود فعالیت
slumped U کاهش فعالیت رکود
forms U سابقه فعالیت اسب
byways U کار یا فعالیت جنبی
muzzles U مانع فعالیت شدن
muzzle U مانع فعالیت شدن
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
self activity U فعالیت خود بخود
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
orbited U دور حدود فعالیت
efficiency U فعالیت مفید بازده
pickup U تجدید فعالیت چیدن
muzzling U مانع فعالیت شدن
form U سابقه فعالیت اسب
formed U سابقه فعالیت اسب
byway U کار یا فعالیت جنبی
slump U کاهش فعالیت رکود
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
background U فعالیت ارتباط دادهای
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
sphere U مرتبه حدود فعالیت
spheres U مرتبه حدود فعالیت
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
slumping U کاهش فعالیت رکود
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
malthusian theory of population U فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
overloads U بار زیاد ازدیاد بار
overloaded U بار زیاد ازدیاد بار
overload U بار زیاد ازدیاد بار
hypermnesia U ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe U فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
suppression U خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
pilot method U عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
league of nations U تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
hub U (وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
Conservative Party U یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
major activity U قسمت عمده فعالیت عمده
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com