Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 255 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
out
U
اخراج کردن اخراج شدن
out-
U
اخراج کردن اخراج شدن
outed
U
اخراج کردن اخراج شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
swap
U
اخراج کردن
swapped
U
اخراج کردن
swaps
U
اخراج کردن
swopped
U
اخراج کردن
swopping
U
اخراج کردن
swops
U
اخراج کردن
sack
U
اخراج کردن یاشدن
sacked
U
اخراج کردن یاشدن
sacks
U
اخراج کردن یاشدن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
oust
U
اخراج کردن
ousted
U
اخراج کردن
ousting
U
اخراج کردن
ousts
U
اخراج کردن
extract
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts
U
گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
eviction
U
اخراج کردن
evictions
U
اخراج کردن
expel
U
اخراج کردن
expelled
U
اخراج کردن
expelling
U
اخراج کردن
expels
U
اخراج کردن
banish
U
اخراج بلد کردن دور کردن
banished
U
اخراج بلد کردن دور کردن
banishes
U
اخراج بلد کردن دور کردن
banishing
U
اخراج بلد کردن دور کردن
evacuate
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating
U
اخراج خارج کردن یا شدن
can
U
اخراج کردن
canning
U
اخراج کردن
cans
U
اخراج کردن
cast out
U
اخراج کردن
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
exorcise
U
اخراج کردن
out with
U
اخراج کردن
pay off
U
با دادن مزد کامل اخراج کردن
rusticate
U
با اخراج تنبیه کردن
send down
U
اخراج کردن
dis-
U
اخراج کردن
To dismiss (discharge) someone.
U
کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
boot out
<idiom>
U
اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
run out
<idiom>
U
به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
throw out
<idiom>
U
اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
to discharge someone without honor
[from the army]
U
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
to expel
[from]
U
اخراج کردن
[از]
Other Matches
red card
U
علامت اخراج اخراج بازیگر
undesireable discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge
U
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
excomminucation
U
اخراج
eviction
U
اخراج
dismissal
U
اخراج
disqualifying
U
اخراج
ejection
U
اخراج
dismissals
U
اخراج
disqualify
U
اخراج
dislodgement
U
اخراج
disqualifies
U
اخراج
evictions
U
اخراج
lay off
U
اخراج
rustication
U
اخراج
extrusion
U
اخراج
disqualified
U
اخراج
deposal
U
اخراج
the boot
U
اخراج
out lawry
U
اخراج
evacuation
U
اخراج
banishment
U
اخراج
firing
U
اخراج
deport
U
اخراج
expulsions
U
اخراج
deportation
U
اخراج
expulsion
U
اخراج
ouster
U
اخراج
deporting
U
اخراج
deports
U
اخراج
exclusion
U
اخراج
deported
U
اخراج
foul out
U
اخراج
out-
U
اخراج بازیگر
suspension
U
اخراج موقت
deportee
U
اخراج شده
xenelasia
U
اخراج بیگانگان
dismissal
U
انفصال اخراج
walking papers
<idiom>
U
برگه اخراج
dismissal
U
اخراج از شغل
let go
<idiom>
U
اخراج شدن
suspensions
U
اخراج موقت
give someone the ax
<idiom>
U
اخراج شدن
outed
U
اخراج بازیگر
expulsions
U
اخراج از کشور
clearing out
[of a place]
U
اخراج
[از مکانی]
deportation
U
اخراج از کشور
out
U
اخراج بازیگر
bad conduct discharge
U
اخراج از خدمت
avaunt
U
دستور اخراج
expulsion
U
اخراج از کشور
dismissal
U
اخراج از خدمت
brush off
U
اخراج بی ادبانه
reseau
U
اخراج اشعه
deportees
U
اخراج شده
send-offs
U
اخراج بازیگر
expellable
U
قابل اخراج
excommunicable
U
سزاوارتکفیریا اخراج
get the ax
<idiom>
U
اخراج شدن
send off
U
اخراج بازیگر
send-off
U
اخراج بازیگر
dismission
U
انفصال اخراج
dismissals
U
اخراج از شغل
dismissals
U
انفصال اخراج
dismissals
U
اخراج از خدمت
discharge
U
اخراج تخلیه الکتریکی
duck
U
اخراج توپزن بی امتیاز
game misconduct penalty
U
01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
pink slip
<idiom>
U
برگه اخراج از شغل
dismiss
U
سوزاندن توپزن و اخراج او
wrongful dismissal
U
انفصال یا اخراج ناروا
misconduct penalty
U
جریمه 01 دقیقه اخراج
ducked
U
اخراج توپزن بی امتیاز
duckings
U
اخراج توپزن بی امتیاز
dismisses
U
سوزاندن توپزن و اخراج او
discharges
U
اخراج تخلیه الکتریکی
explusion foul
U
خطای منجر به اخراج
ducks
U
اخراج توپزن بی امتیاز
dismissing
U
سوزاندن توپزن و اخراج او
boot
U
اخراج چاره یافایده
ejectable
U
قابل دفع یا اخراج
back azimuth method
U
گرای معکوس در اخراج اشعه
somebody's days are numbered
<idiom>
U
از کار اخراج شدن کسی
He was deported from Iran.
U
اورااز ایران اخراج کردند
minor penalty
U
خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
U
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
bad conduct discharge
U
اخراج به علت عدم صلاحیت
major penalty
U
اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
extrusive
U
اخراج کننده بیرون امده
two
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
twos
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
yorked
U
توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
discharge without honor
U
اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
penalty time keeper
U
حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
not out
U
توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
They are openly seeking his being sacked.
U
آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
to get
[be given]
your card
[British E]
<idiom>
U
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
to get
[be given]
the pink slip
[American E]
<idiom>
U
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
exclusion
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
innings
U
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
disqualification
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualifications
U
اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
man down
U
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
blind score
U
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
outed
U
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out-
U
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out
U
مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
expellee
U
افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
deportee
U
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportees
U
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
extraction
U
عمل اخراج در عمل سلاح
fouls
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul
U
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
running fix
U
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com