English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
actinoelectric U اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
generator U وسیله تولید الکتریسیته
generators U وسیله تولید الکتریسیته
nonsparking U ضد تولید جرقه غیر هادی الکتریسیته
vermiculate U دارای خطوط موجی
sinuate U دارای حاشیه موجی
repand U دارای حاشیه موجی
crisfate U دارای حاشیه موجی
sinuous U دارای شیارهای موجی
polar U دارای الکتریسیته مثبت و منفی
acceleration principle U براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
isogametic U دارای خاصیت هم گامیتی
low test U دارای خاصیت فراری
agglomerative U دارای خاصیت تراکم
alkaline U دارای خاصیت قلیایی
antidotal U دارای خاصیت پادزهری
curative U دارای خاصیت درمانی
gamic U دارای خاصیت جنسی
sexed U دارای خاصیت جنسی
alkalescent U دارای خاصیت قلیایی
diastatic U دارای خاصیت جوهربزاق
isogamous U دارای خاصیت هم گامیتی
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
amphoteric U دارای خاصیت اسید و قلیا
paramorphous U دارای خاصیت تغییر یابی
quale U شیی دارای خاصیت هوشیاری
persalt U نمک دارای خاصیت اسیدی
paramorphic U دارای خاصیت تغییر یابی
absorbent U دارای خاصیت جذب درکش
absorbant U دارای خاصیت جذب درکش
isodose U دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
bow wave U موجی که از سینه کشتی تولید میشود موج سینه
acid U سرکه مانند دارای خاصیت اسید
balmy U دارای خاصیت مرهم خنک کننده
balmiest U دارای خاصیت مرهم خنک کننده
balmier U دارای خاصیت مرهم خنک کننده
acids U سرکه مانند دارای خاصیت اسید
iceland spar U کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
vitrescent U اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
phototude U لوله الکترون دارای کاتد و اندکه بترتیب فوتون تابش وجذب می کنند
catapults U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulting U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulted U هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
pneumaticity U خاصیت بادی یا هوایی خاصیت چیزی که با هوای فشرده کار میکند
progenitive U دارای نیروی تولید
actinism U خاصیت نیروی تشعشعی مخصوصا در نواحی مرئی وغیرمرئی ماوراء بنفش که خاصیت شیمیایی پیدا میکند
homogonous U دارای اعضاء تولید مثل متشابه
totipotent U دارای قدرت تولید یک ارگانیسم از یک جزء ان
oblique projection U نمایش اجسامی درروی صفحه بوسیله تصویرمایل
bird's eye perspective U پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
ornament U [تزئینات و اجسامی که برای تزئین به فرش دوخته می شوند.]
ballistic U مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
paramagnetic U اجسامی با قابلیت گذردهی یانفوذپذیری بیشتر از یک وخاصیت مغناطیسی دائم
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
sound absorption U خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
symmetric U متناسب
applicative U متناسب
eurhythmic U متناسب
commensurate U متناسب
proportional U متناسب
proportionate U متناسب
in proportion U متناسب
proportionable U متناسب
pro rata U متناسب
proprotionable U متناسب
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
harmonised U متناسب بودن
harmonize U متناسب بودن
harmonized U متناسب بودن
harmonising U متناسب بودن
harmonizing U متناسب بودن
coordinate U متناسب کردن
appropriated technology U تکنولوژی متناسب
harmonizes U متناسب بودن
coordinative U متناسب سازنده
unapt U غیر متناسب
comproportionation U ترکیب متناسب
proportionment U متناسب سازی
harmonises U متناسب بودن
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
proportional pie graph U نمودار گرد متناسب
proportionably U بطور متناسب یا با قرینه
harmonic division U طبقه بندی متناسب
well proportioned U با تناسب متناسب موزون
proportionate U فراخور متناسب کردن
coordinate U متناسب یا هماهنگ کردن
up to par/scratch/snuff/the mark <idiom> U متناسب با استاندارد طبیعی
commensurateness U متناسب کردن تناسب
coapt U باهم متناسب شدن
harmonic proportion U طبقه بندی متناسب
wavelike U موجی
undulatory U موجی
sinuous U موجی
flexural U موجی
flecky U موجی
flexuose U موجی
flexuous U موجی
sinuate U موجی
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
mismatch U متناسب نبودن ناجور بودن
tubbable U متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
cyma U گچ بری موجی
cima U گچ بری موجی
doucine U گچ بری موجی
thread U موجی کردن
cyma U گچ بری موجی
wave function U تابع موجی
cyma recta U موجی افتاده
gorge U [گچ بری موجی]
threads U موجی کردن
impedance level U مقاومت موجی
corrugate U موجی شدن
wave mecanics U مکانیک موجی
wave motion U حرکت موجی
cyma reversa U موجی جمع
waviness U حالت موجی
sinuosity U حرکت موجی
undulatory current U جریان موجی
sinuous flow U جریان موجی
radiant energy U نیروی موجی
queues U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued U ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
electricity U الکتریسیته
creepage U مد الکتریسیته
half wave rectifier U یکسوکننده نیم موجی
undulation U حرکت موجی زیروبم
steady state wave motion U حرکت موجی پایا
plunger U موجی که ناگهان می شکند
plungers U موجی که ناگهان می شکند
shell-shocked U موجی- مبتلا بهاختلالاتناشیازجنگ
cymatium U گچ بری موجی شکل
full wave rectifier U یکسوکننده تمام موجی
ripple sort U مرتب کردن موجی
schrodinger wave mechanics U مکانیک موجی شرودینگر
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
reddendo singula singulis U الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
electrostatics U الکتریسیته ساکن
nuclear electricity U الکتریسیته هستهای
electric generator U مولد الکتریسیته
inductive capacity U ثابت دی الکتریسیته
negative electricity U الکتریسیته منفی
electric conductor U هادی الکتریسیته
electro physic U فیزیک الکتریسیته
electric current U جریان الکتریسیته
electrical quantity U مقدار الکتریسیته
induced electricity U الکتریسیته القائی
electric dipole U دو قطبی الکتریسیته
electric conduction U هدایت الکتریسیته
voltage source U منبع الکتریسیته
animal electricity U الکتریسیته بدن
brain potential U الکتریسیته مغز
static electricity U الکتریسیته ساکن
electrical U مر بوط به الکتریسیته
electrically U مربوط به الکتریسیته
positive electricity U الکتریسیته مثبت
electric doublet U دو قطبی الکتریسیته
waved U موجی بودن موج زدن
shouldering U سمت موجی که هنوز نشکسته
corrugated iron U اهن موجی یاچین دار
waving U موجی بودن موج زدن
waves U موجی بودن موج زدن
wave U موجی بودن موج زدن
shouldered U سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulder U سمت موجی که هنوز نشکسته
shoulders U سمت موجی که هنوز نشکسته
undulaory U موجی نوسانی موج نما
rippled U بطور موجی حرکت کردن
ripples U بطور موجی حرکت کردن
rippling U بطور موجی حرکت کردن
spiller U موجی که اهسته ویکنواخت می شکند
ripple U بطور موجی حرکت کردن
amplidyne U ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
piezo electric effect U اثر پیزو- الکتریسیته
hot-wiring U سیم حاوی الکتریسیته
magnetoelectric U مربوط به الکتریسیته القایی
electrometer valve U لامپ الکتریسیته سنج
electrometer tule U لامپ الکتریسیته سنج
coulomb U واحد اندازه الکتریسیته
hot wire U سیم حاوی الکتریسیته
hot-wired U سیم حاوی الکتریسیته
hot-wires U سیم حاوی الکتریسیته
hot-wire U سیم حاوی الکتریسیته
cosmic microwave radiation background U زمینه تشعشعی میکرو موجی کیهانی
A wave of anger swept over the entire world . U موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
radiant flux U درجه نشر و تراوش نیروی موجی
creese U یکجور خنجر که تیغه ان موجی است
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com