English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wargaming U اجرای بازی جنگ
war game U اجرای بازی جنگ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder U امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
run U اجرای
runs U اجرای
Sound Blaster U و پس اجرای آن
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
plan implementation U اجرای برنامه
enforcement of a judgment U اجرای حکم
dry run U اجرای ازمایشی
administer justice U اجرای عدالت
performance of a contract U اجرای قرارداد
post strike U بعد از اجرای تک
auto da fe U اجرای رای
budget execution U اجرای بودجه
administration of justice U اجرای عدالت
conduct of fire U اجرای تیراندازی
rerun U اجرای مجدد
concurrent execution U اجرای همزمان
program execution U اجرای برنامه
conduct of fire U اجرای اتش
execution of judgments U اجرای احکام
carry out the obligations U اجرای تعهدات
test run U اجرای ازماینده
uses U اجرای چیزی
parallel run U اجرای موازی
use U اجرای چیزی
test run U اجرای ازمایشی
machine run U اجرای ماشین
concurrently U اجرای همزمان
ground work U اجرای فن در خاک
fulfilment of an obligation U اجرای تعهد
execution of wills U اجرای وصایا
multitasking U اجرای چندین کار
multi tasking U اجرای چندین کار
checked U اجرای خشک یک برنامه
methode of fire U روش اجرای تیراندازی
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
by the number U اجرای فرمان با شماره
involves U آغاز با اجرای یک برنامه
apply a correct holt U اجرای فن صحیح کشتی
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
check U اجرای خشک یک برنامه
insubordination U سرپیچی از اجرای دستور
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
operates U دستورات اجرای کامپیوتر
final process U دستور اجرای حکم
task forces U نیروی اجرای عملیات
task force U نیروی اجرای عملیات
involving U آغاز با اجرای یک برنامه
operate U دستورات اجرای کامپیوتر
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
involve U آغاز با اجرای یک برنامه
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
operated U دستورات اجرای کامپیوتر
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
transattack period U زمان اجرای تک اتمی
class i activity U اجرای اماد طبقه 1
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
implementation of the decisions U اجرای قرار [رای]
class ii activity U اجرای اماد طبقه 2
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
concept of operations U روش اجرای عملیات
enforcement of a judment U اجرای حکم دادگاه
law enforcement U اجرای قوانین [حقوقی]
administration of a will U اجرای وصیت نامه
task element U عنصر اجرای عملیات
checks U اجرای خشک یک برنامه
legal enforcement U اجرای حکم دادگاه
enforcement by writ U اجرای حکم دادگاه
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
technique U روش یا فن اجرای کار
techniques U روش یا فن اجرای کار
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
desks U اجرای خشک برنامه
self aid U اجرای کمکهای اولیه
desk U اجرای خشک برنامه
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
precedence U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
passives U وقت کشی بدون اجرای فن
execution U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
passive U وقت کشی بدون اجرای فن
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
sword dance U اجرای رقص در اطراف شمشیر
enterprises U اقدام به اجرای قوانین کردن
execute U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
to guarantee a contract U اجرای قراردادی راضمانت کردن
executing U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
exempted , adressee U گیرنده معاف از اجرای دستور
specific performance U نحوه اجرای معین در قرارداد
suspend U به عقب انداختن اجرای حکم
suspending U به عقب انداختن اجرای حکم
executes U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
concept U تدبیر روش اجرای یک چیز
suspends U به عقب انداختن اجرای حکم
overlap processing U اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
executed U اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند
concepts U تدبیر روش اجرای یک چیز
enterprise U اقدام به اجرای قوانین کردن
fire time U زمان اجرای اتش یا انفجار
launches U اجرای حمله شروع عملیات
high angle pit U چاله مخصوص اجرای تیرقائم
ambuscade U دام محل اجرای کمین
textbooks U اجرای حرکت کامل و فنی
launch U اجرای حمله شروع عملیات
passed U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
launching U اجرای حمله شروع عملیات
guarantee a contract U اجرای قراردادی را ضمانت کردن
launched U اجرای حمله شروع عملیات
pass U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
phases U دوره زمانی اجرای برنامه
passes U 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
task element U قسمت مامور اجرای عملیات
phased U دوره زمانی اجرای برنامه
textbook U اجرای حرکت کامل و فنی
staged U اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
phase U دوره زمانی اجرای برنامه
operator U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
operators U ترتیب اجرای عملیات ریاضی
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
task fleet U ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
math U و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
execution U مدت زمان بین اجرای یک دستور
e hour U وقت مخصوص اجرای عملیات ستادی
rerun U اجرای برنامه یا چاپ مجدد کار
proponent U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
task group U ناو گروه مامور اجرای عملیات
maths U و سرعت اجرای برنامه را افزایش دهد
run duration U که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
command of execution U فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
budgetary control U کنترل اجرای بودجه در واحدهای مملکتی
proponents U مقام مسئول اموال یا اجرای کار
run duration U مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه
immediate U روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود
delay position U موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
compile and go U بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل
intermittent U اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
tempo U سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
operation U بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
dynamic U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
get round the law U با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
bailiffs U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiff U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
compiling U زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
execute U بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
compiles U زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
multitasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
executed U بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
compiled U زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند
object computer U OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
executes U بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
multi tasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
on the fly U در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
executing U بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
software U که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
tempos U سرعت اجرای نتها به صورت ضربه در دقیقه .2-
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
preprocess U اجرای سازمان ابتدایی و پردازش ساده داده
lesions U زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
lesion U زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
pipelines U بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
targetting U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targetted U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
targets U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
targeting U حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com