English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
linkage U مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkages U مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
bond U متصل کردن چسباندن اتصال
AUI connector U اتصال D برای متصل کردن کابلهای انترنت به آداپتور شبکه
seam U درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seams U درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
identify U مربوط کردن تشخیص دادن
relay U ربط دادن مربوط کردن
relayed U ربط دادن مربوط کردن
identified U مربوط کردن تشخیص دادن
identifies U مربوط کردن تشخیص دادن
identifying U مربوط کردن تشخیص دادن
relays U ربط دادن مربوط کردن
tailor U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
tailors U برش دادن ازنظر رزمی به هم مربوط کردن
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
weld U متصل کردن جوش دادن جوش
welded U متصل کردن جوش دادن جوش
welds U متصل کردن جوش دادن جوش
connection U اتصال یا چیزی که متصل میشود
connexions U اتصال یا چیزی که متصل میشود
attaching U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
BNC connector U متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
joins U متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
join U متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
joined U متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
compacted U فشرده کردن بهم متصل کردن
compact U فشرده کردن بهم متصل کردن
compacts U فشرده کردن بهم متصل کردن
compacting U فشرده کردن بهم متصل کردن
drawbar U میلهای که واگونهای قطار رابه لکوموتیو متصل میکند میله اتصال واگون
back end server U کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
asynchronous U اتصال یک ترمینال که به یک وسیله دیگر متصل است به طوری که این دو نیاز نیست هم سان باشند
join U متصل کردن
joggles U متصل کردن
joggling U متصل کردن
colligate U متصل کردن
pans U متصل کردن
joggled U متصل کردن
pan U متصل کردن
joggle U متصل کردن
link U متصل کردن
joined U متصل کردن
connect U متصل کردن
adjoins U متصل کردن
connects U متصل کردن
adjoined U متصل کردن
joins U متصل کردن
adjoin U متصل کردن
apply U متصل کردن
applies U متصل کردن
tie down U متصل کردن
pan- U متصل کردن
applying U متصل کردن
splices U باهم متصل کردن
spliced U باهم متصل کردن
splice U باهم متصل کردن
pinning U متصل کردن به گیرافتادن
catenate U پیوستن متصل کردن
enjoining U بهم متصل کردن
enjoined U بهم متصل کردن
enjoin U بهم متصل کردن
pin U متصل کردن به گیرافتادن
pinned U متصل کردن به گیرافتادن
tie in <idiom> U به چیزدیگری متصل کردن
splicing U باهم متصل کردن
enjoins U بهم متصل کردن
expansion U خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
to plug U متصل کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
connection of loom pieces U متصل کردن قطعات دار [قالی]
dowel U بامیخ پرچ بهم متصل کردن
joint U بند بند کردن اتصال دادن بند
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
pin U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinning U یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
by pass U بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
lpt U در DOS نام دستگاهی است که به یکی از درگاههای موازی مربوط می گردد وچاپگرهای موازی می توانندبه ان متصل شوند
advanced U پروتکلهای IBM که امکان اتصال Peer-to-Peer را بین ایستگاههای کاری متصل به شبکه SNA فراهم می کنند که LU هم نامیده می شوند
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
bow line U نوعی گره برای متصل کردن هواپیما به زمین
edge card U یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
access procedures U روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
male connector U ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
to break contact U اتصال راقطع کردن
to switch off U قطع کردن اتصال
connect U مربوط کردن
connects U مربوط کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
lead U هدایت کردن بست اتصال
disconnect U قطع کردن اتصال الکتریکی
leads U هدایت کردن بست اتصال
disconnecting U قطع کردن اتصال الکتریکی
disconnects U قطع کردن اتصال الکتریکی
precipitative U مربوط به تعجیل کردن
to switch on U اتصال دادن جریان دادن
shorter U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short U اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
alluding U افهار کردن مربوط بودن به
allude U افهار کردن مربوط بودن به
alluded U افهار کردن مربوط بودن به
alludes U افهار کردن مربوط بودن به
gun pointing data U عناصر مربوط به روانه کردن توپ
preparative U تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
operated U اتصال دادن
synchronizes U با هم اتصال دادن
interconnecting U با هم اتصال دادن
interconnects U اتصال دادن
interconnects U با هم اتصال دادن
bridge U اتصال دادن
operates U اتصال دادن
bridged U اتصال دادن
bridges U اتصال دادن
interconnecting U اتصال دادن
interconnected U با هم اتصال دادن
synchronize U با هم اتصال دادن
synchronised U با هم اتصال دادن
synchronises U با هم اتصال دادن
interconnect U اتصال دادن
to put through U اتصال دادن به
interconnect U با هم اتصال دادن
synchronising U با هم اتصال دادن
interconnected U اتصال دادن
operate U اتصال دادن
to make contact U اتصال دادن
Do the trains connect? U [خط] قطارها به هم اتصال دارند؟ [برای عوض کردن قطار]
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
orthopaedic U مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal U نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
inosculate U بهم اتصال دادن
connect through U از وسط اتصال دادن
splice U اتصال دادن با جوش
spliced U اتصال دادن با جوش
splices U اتصال دادن با جوش
interconnect U با یکدیگر اتصال دادن
earths U به زمین اتصال دادن
earth U به زمین اتصال دادن
splicing U اتصال دادن با جوش
interconnects U با یکدیگر اتصال دادن
full fusion welding U جوش دادن اتصال
interconnected U با یکدیگر اتصال دادن
interdigitate U بهم اتصال دادن
interconnecting U با یکدیگر اتصال دادن
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
ties U متصل کردن مهار کردن مهار
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
tie U متصل کردن مهار کردن مهار
to veer and heul U پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
paying U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to shoot oneself in the foot <idiom> U بد اداره کردن [چیزی مربوط به خود شخص] [اصطلاح]
collated U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate U به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
contiguous zone U منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hires U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com