Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
precision tool
U
ابزار دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
precision engineering
U
مهندسی ابزار دقیق
precision engineering
U
تکنیک ابزار دقیق
Other Matches
tool
U
دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
quartz clock
U
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
control equipment
U
ابزار وارسی ابزار پایش
broaching
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
advertent
U
دقیق
exacts
U
دقیق
scholastic
U
دقیق
scholastical
U
دقیق
intent
U
دقیق
exquisite
U
دقیق
exacted
U
دقیق
wistful
U
دقیق
astute
U
دقیق
stringent
U
دقیق
stringently
U
دقیق
exact solution
U
حل دقیق
literal
U
دقیق
exact
U
دقیق
tenty
U
دقیق
punctilious
U
دقیق
particular redemption
U
دقیق
accurate
U
دقیق
scrutinizer
U
دقیق
precision
U
دقیق
punctiliously
U
دقیق
punctual
U
دقیق
subtil
U
دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق
precisian
U
خیلی دقیق
precision balance
U
ترازوی دقیق
pernickety
U
کاربسیار دقیق
queasy
U
زیاد دقیق
precise
U
دقیق کردن
precision measurment
U
سنجش دقیق
precision fire
U
تیر دقیق
precision instrument
U
سنجه دقیق
high accuracy measurement
U
سنجش دقیق
precise
U
خیلی دقیق
precision levelling
U
ترازیابی دقیق
precise
U
صریح دقیق
in-depth
U
دقیق و عمیق
punctual
U
باذکرجزئیات دقیق
instrument
U
الات دقیق
persnickety
U
کاربسیار دقیق
particularization
U
شرح دقیق
correcting
U
دقیق یا درست
micro pressure gage
U
فشارسنج دقیق
watchfulness
U
دقیق هشیاری
going-over
U
بررسی دقیق
imprecise
U
غیر دقیق
thoroughgoing
U
بسیار دقیق
goings-over
U
بررسی دقیق
instruments
U
الات دقیق
precision tools
U
الات دقیق
scrutiny
U
بررسی دقیق
thorough paced
U
دقیق گام
arm of precision
U
اسلحه دقیق
fine adjustment
U
تنظیم دقیق
watchful
U
بی خواب دقیق
queazy
U
زیاد دقیق
an a calculator
U
محاسب دقیق
tenuous
U
لطیف دقیق
perpend
U
دقیق بودن
exact location
U
محل دقیق
set
U
لجوج دقیق
detailed analysis
U
آنالیز دقیق
detailed analysis
U
بررسی دقیق
sound
U
بی خطر دقیق
sounded
U
بی خطر دقیق
soundest
U
بی خطر دقیق
sounds
U
بی خطر دقیق
strictly speaking
U
دقیق شویم
correct
U
دقیق یا درست
corrects
U
دقیق یا درست
sets
U
لجوج دقیق
setting up
U
لجوج دقیق
precision sweep
U
روبش دقیق
subtle
U
دقیق لطیف
fine spun
U
دقیق خیالی
subtler
U
دقیق لطیف
subtlest
U
دقیق لطیف
precisionist
U
بسیار دقیق
precision spirit level
U
ترازوی دقیق
precision scale
U
مقیاس دقیق
pryingly
U
با نگاه دقیق
controlling
U
توپزن دقیق
controls
U
توپزن دقیق
control
U
توپزن دقیق
fine setting
U
تنظیم دقیق
stickler
U
سمج خیلی دقیق
mirrors
U
ایجاد کپی دقیق
mind one's P's and Q's
<idiom>
U
خیلی دقیق به رفتاروگفتار
calibration
U
تنظیم الات دقیق
pores
U
بمطالعه دقیق پرداختن
pore
U
بمطالعه دقیق پرداختن
off base
<idiom>
U
غیر دقیق ،نادرست
fine tuning
U
میزان سازی دقیق
pick someone's brains
<idiom>
U
اطلاعات دقیق به کسی
chronometer
U
ساعت شمار دقیق
sticklers
U
سمج خیلی دقیق
edge sharpening
U
دقیق کردن لبه
fine sight
U
تنظیم خط نشانه دقیق
a true and accurate report
U
گزارشی درست و دقیق
mirror
U
ایجاد کپی دقیق
inspects
U
ازمایش دقیق بازبینی
scrupulously
<adv.>
U
خیلی دقیق وسواسی
inspecting
U
ازمایش دقیق بازبینی
mirrored
U
ایجاد کپی دقیق
inspected
U
ازمایش دقیق بازبینی
inspect
U
ازمایش دقیق بازبینی
to pore
[over; on]
U
به مطالعه دقیق پرداختن
tenderest
U
دقیق ترد ونازک
astringent
U
سخت گیر دقیق
precision measuring equipment
U
تجهیزات سنجش دقیق
precision lathe
U
ماشین تراش دقیق
precision casting
U
ریخته گری دقیق
fine turning
U
میزان سازی دقیق
precision bore
U
سوراخ کردن دقیق
precision adjustment
U
تنظیم دقیق تیر
precision adjustment
U
تنظیم تیر دقیق
particular
U
دقیق نکته بین
zeros
U
تنظیم دقیق دستگاه
zeroes
U
تنظیم دقیق دستگاه
facsimile
U
کپی دقیق از یک متن
facsimiles
U
کپی دقیق از یک متن
precision
U
اندازه گیری دقیق
precision
U
بسیار دقیق بودن
tender
U
دقیق ترد ونازک
tendered
U
دقیق ترد ونازک
tendering
U
دقیق ترد ونازک
zero
U
تنظیم دقیق دستگاه
probity
U
پیروی دقیق از اصول
meticulous
U
خیلی دقیق وسواسی
pin point
U
تعیین دقیق نقاط
measuring magnifier
U
مسافت یاب دقیق
altitude fine adjustment
دستگاه تنظیم دقیق
fine adjustment knob
دکمه تنظیم دقیق
precision drill
U
مته کردن دقیق
theodolite
U
زاویه یاب دقیق ثانیهای
subtilization
U
ملایمت دقیق و لطیف سازی
formats
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
images
U
کپی دقیق از فضایی از حافظه
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
image
U
کپی دقیق از فضایی از حافظه
an i calculation
U
حساب نادرست یا غیر دقیق
approximates
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate
U
نه دقیق ولی تقریبا درست
format
U
قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
pinpoint target
U
هدف دقیق تعیین شده
theodolites
U
زاویه یاب دقیق ثانیهای
zero hour
<idiom>
U
لحظه دقیق حمله درجنگ
attenuating
U
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates
U
تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated
U
تقلیل دادن دقیق شدن
subtilize
U
دقیق وحساس ولطیف کردن
attenuate
U
تقلیل دادن دقیق شدن
accuracy
U
تعریف دقیق تر خواهد بود
thread the needle
U
پاس دقیق از بین مدافعان
punctilio
U
نکته دقیق در ایین رفتار
fine sight
U
تنظیم دقیق زاویه توپ
nuances
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
soul-searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
nuance
U
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
metronome
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
he was p in his promises
U
درانجام وعدههای خود دقیق بود
soul searching
U
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
precisian
U
شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
rhadamanthine
U
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
zero beat
U
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification
U
مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets .
U
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
locking device
U
ابزار
folding meter stick
U
خط کش
[ابزار]
implement
U
ابزار
hardware
U
ابزار
device
U
ابزار
devices
U
ابزار
carpenter's rule
U
خط کش
[ابزار]
double meter stick
[American]
U
خط کش
[ابزار]
folding rule
U
خط کش
[ابزار]
instrument
U
ابزار
implemented
U
ابزار
implementing
U
ابزار
implements
U
ابزار
tools
U
ابزار
tool
U
ابزار
yardstick
U
خط کش
[ابزار]
yard stick
U
خط کش
[ابزار]
folding ruler
U
خط کش
[ابزار]
gadgets
U
ابزار
instrumentation
U
ابزار
gadget
U
ابزار
doodads
U
ابزار
doodad
U
ابزار
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...