English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
working plan U نقشه اجرا راهنمای کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] U چیزی را قسطی خریدن
working U کار کننده
instead of working U بجای اینکه او کار بکند
I'm working on it. U دارم روش کار میکنم.
working mean U میانگین مفروض
working U کارگر طرزکار
working U درست کار میکند
working U فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working U استخراج
working U مشغول کار
working drawing U طرح ونقشه کار
working day U ساعت کار روزانه
working day U روز کار
working paper U تعرفهء کار
cold working U سردکاری
cold working U شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
working fluid U سیال عامل
working fluid U سیال متحرک
working lead U بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working load U بار مجاز
working stress U تنش مجاز
working load U بار کاربردی
working man U کارگر افزارمند
working point U نقطه فشار متوسط
working conditions U شرایط کار
hard working U زحمت کش
i do not feel like working U حال
i do not feel like working U کار کردن ندارم
in working condition U دایر
in working condition U کارکننده
hard working U پرکار
metal working U فلزکاری
under ground working U استخراج زیرزمینی
working angle U زاویه موثر
working asset U سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
working asset U سرمایه کار
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
working capacity U سرمایه جاری
working capacity U فرفیت کار
working capacity U توانایی کار
working circuit U مدار جریان کار
furnace working U طرزکار کوره
working population U جمعیت شاغل
working set U مجموعه کاری
working storage U حافظه کاری
working storage U انباره کاری
working area U محوطهاستخراج
working capital U سرمایه در گردش
working relationship U رابطهکاریوحرفهای
I am working here non-stop. U یک بند دارم اینجا کار می کنم
I have been working here for years. U سالهاست دراینجا کار می کنم
He was working like the devil. U مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
working capital U تنخواه گردان
working set U مجموعه دایر
working paper U ورقهء استخدام کارگر
working classes U مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working classes U طبقه کارگر
working class U مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working class U طبقه کارگر
working sails U بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working party U گروه کار
working parties U گروه کار
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
working section U قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
metal working industry U صنعت فلزکاری
it is in good working order U دایر است
in good working order U دایر
hot working brass U برنج قابل اهنگری
hot working steel U فولاد عملیات حرارتی
hot working die U ابزار عملیات حرارتی
safe working load U بارکاری مطمئن
working lead fluid U سیال متحرک یا عامل
cold working property U قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
working pressure gauge U استخراجدرجهفشار
it is in good working order U خوب کار میکند
super imposed working load U بار مربوط به بهره برداری از بنا
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
iron and steel working industry U صنعت اهن و فولاد
Stress reduces an employee's working capacity' U استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
With meager income . I am working all day for a mere pittance . U با چندرغاز تمام روزکار می کنم
demands of providing healthy living and working conditions U خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
K-plan U [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
E-plan U [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
the better plan is to U بهتر این است که .....
plan U تدبیر
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan U طرح کشیدن یا ریختن
plan U برنامه
plan U پلان
plan U طرح ریزی کردن
plan U طرح کردن
plan U پیش بینی کردن
plan U نقشه کف
plan U نقشه مسطحه برنگاره
plan U نقشه کشیدن طرح ریختن
plan U خیال
plan U طرح
plan U نقشه
plan U تدبیر اندیشه
plan U هامن
plan U برنامه ریزی کردن
plan U زبان برنامه نویسی سطح پایین
contingency plan U طرح عملیات احتمالی
approval of plan U تصویب نقشه
colombo plan U طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
barrier plan U طرح موانع
colombo plan U طرح کلمبو
cargo plan U طرح بارگیری ناو
collection plan U طرح جمع اوری
collection plan U طرح جمع اوری اخبار
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
contingency plan U طرح احتمالی
tentative plan U طرح ازمایشی
detailed plan U برنامه تفصیلی
to plan a building U نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building U عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan U مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan U نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan U طرحی راپیشنهادکردن
deck plan U افق پل کشتی
war plan U طرح جنگی
war plan U نقشه جنگی
deck plan U صفحه پل کشتی
ground plan U نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
test plan U طرح ازمایش
tactical plan U طرح عملیات نظامی
american plan U مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
Open-plan <adj.> U سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan U نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan U عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan U خنثی کردن نقشه ای
block-plan U نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan U طرح پروانه ای
centralized plan U پلان مرکزی
layaway plan <idiom> U قرض راکم کم پرداختن
part plan U نقشه جزیی
ground plan U برنگاره
ground plan U نقشه مسطحه
ground plan U طرح اساسی
ground plan U شالوده
master plan U نقشه مجموعه
master plan U نقشه کلیات
open-plan U ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
The plan landed . U هواپیما بزمین نشست
ground-plan U [نقشه همتراز با زمین]
tactical plan U طرح عملیات تاکتیکی
general plan U نقشه عمومی
draft plan U پیش نویس برنامه
plan frame U چارچوب برنامه
it was no part of my plan U ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
it was no part of my plan U کی جزو نقشه من بود
key plan U نقشه راهنما
lesson plan U طرح درس
loading plan U طرح بارگیری خودرو
marshall plan U طرح مارشال
marshall plan U برنامه مارشال
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
docking plan U نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
national plan U برنامه ملی
ordnance plan U طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
ordnance plan U طرح اردنانس
outline plan U طرح مبنا
parking plan U طرح پارک کردن هواپیماها
development plan U طرح ارایش زمین
economic plan U برنامه اقتصادی
investment plan U برنامه سرمایه گذاری
interim plan U برنامههای موقت
game plan U استراتژی بازی
frequency plan U طرح فرکانس
he thought out a plan U تدبیری اندیشید
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
floor plan U نقشه اشکوب
flight plan U طرح یا نقشه پروازهواپیماها
fire plan U طرح اتش توپخانه
general plan U نقشه کلی
fire plan U طرح اتش
financial plan U برنامه مالی
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
illumination plan U طرح روشنایی منطقه
europen plan U نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
entry plan U طرح دخول به سر پل
entry plan U طرح ورود به بندر
installation plan U نقشه ی نصب
installment plan U خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
partial plan U برنامه جزئی
development plan U برنامه توسعه
pursuance of a plan U تعقیب اندیشه یا نقشهای
project plan U طرح پروژه
prestowage plan U طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
prestowage plan U طرح باربندی کالاها
plan view U نقشه کف
plan view U نمای بالا
plan view U دید از بالا
plan targets U اهداف برنامه
rolling plan U برنامه غلتان
development plan U طرح گسترش
strategic plan U نقشه جنگ
strategic plan U طرح جنگ
stowage plan U طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
sliding plan U برنامه لغزان
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com