Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to pledge one's word
U
قول یا پیمان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word .
U
قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word.
U
حرفش حرف است
pledge
U
درگروگان
pledge
U
گرو
pledge
U
بیعانه
pledge
U
باده نوشی بسلامتی کسی
pledge
U
بسلامتی نوش
pledge
U
تعهد والتزام گروگذاشتن
pledge
U
بسلامتی کسی باده نوشیدن
pledge
U
مال مورد وثیقه
pledge
U
وثیقه
pledge
U
عین مرهونه
pledge
U
رهن گذاشتن
pledge
U
مال گروی
pledge
U
رهن
pledge
U
التزام سپردن
pledge
U
متعهد کردن
take out of pledge
U
از گرو دراوردن
pledge
U
گرو گذاشتن وثیقه
pledge
U
گروگذار گروگذاشتن
pledge
U
متعهد شدن التزام دادن
pledge
U
وثیقه ضمانت
to take out of pledge
U
از گرو دراوردن
give as a pledge
U
گرو گذاشتن
dead pledge
U
گرو زمین و کالا
safe pledge
U
کفالت
redeem of pledge
U
فک وثیقه
to pledge one's troth
U
قول همیشه وفادار را دادن
pledge one's honour
U
قول شرف دادن
pledge one's honor
U
قول شرف دادن
safe pledge
U
وجه الکفاله
under pledge of secrecy
U
با این قول که راز پوشیده بماند
put in pledge
U
گرو گذاشتن
under pledge of secrecy
U
با قول کتمان مطلب
pledge of security
U
امان
to pledge one's honour
U
قول شرف دادن
goods in pledge
U
کالای گروی
to put in pledge
U
گرو گذاشتن
pledge
[archaic]
[guaranty]
U
ضمانت
pledge
[archaic]
[guaranty]
U
تضمین
creditor secured by pledge
U
طلبکاری که رهینه در دست دارد
pledge
[archaic]
[guaranty]
U
وثیقه
the goods are orlie in pledge
U
کالا در گرو اوست
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you .
U
کارت دارم
take my word for it
U
قول مراسندبدانید
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
not a word of it was right
U
یک کلمه انهم درست بود
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
say a word
U
سخن گفتن
last word
<idiom>
U
نظر نهایی
word for word
U
طابق النعل بالنعل
in a word
<idiom>
U
به طور خلاصه
word for word
U
تحت اللفظی
word for word
U
کلمه به کلمه
say a word
U
حرف زدن
to say a word
U
سخن گفتن
to say a word
U
حرف زدن
the last word
U
حرف اخر
i came across a word
بکلمه ای برخوردم
the last word
U
سخن قطعی
keep to one's word
U
سر قول خود بودن
the last word
U
ک لام اخر
in one word
U
خلاصه اینکه مختصرا
in one word
U
خلاصه
Could I have a word with you ?
U
عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
May I have a word with you?
U
ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
in a word
U
خلاصه اینکه مختصرا
last word
U
حرف اخر
last word
U
اتمام حجت
last word
U
بیان یا رفتار قاطع
Take somebody at his word.
U
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
the last word
U
سخن اخر
that is not the word for it
U
لغتش این نیست
in a word
U
خلاصه
keep one's word
<idiom>
U
سرقول خود بودن
word
U
قول
word
U
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word
U
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word
U
واژه
word for word
<adv.>
U
نکته به نکته
word
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
U
کلمه
word for word
<adv.>
U
مو به مو
word
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word
U
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word
U
روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word
U
عهد
word
U
فرمان
word
U
لغات رابکار بردن
word
U
بالغات بیان کردن
word
U
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word
U
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word
U
لغت
word
U
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word
U
مشابه 10721
word
U
تعداد کلمات در فایل یا متن
word
U
پیغام خبر
word
U
اطلاع
to word up
U
کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
say the word
<idiom>
U
علامت دادن
upon my word
U
به شرافتم قسم
to keep to one's word
U
درست پیمان بودن
to keep to one's word
U
درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word
U
سرقول خودایستادن
word
U
واژه سخن
word
U
گفتار
word
U
لفظ
to word up
U
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
word
U
حرف
a word or two
U
چند تا کلمه
[برای گفتن]
word
U
عبارت
at his word
U
بحرف او
word for word
<adv.>
U
کلمه به کلمه
at his word
U
بفرمان او
word picture
U
بیان یا شرح روشن
word process
U
ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word square
U
جدول کلمات متقاطع
word order
U
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order
U
ترتیب واژه ها
word of honour
U
قول شرف
word salad
U
اشفته گویی
word square
U
acrostic
word salad
U
سالاد کلمات
word of command
U
فرمان انتصاب
word of command
U
فرمان نظامی
word and deed
U
گفتاروکردار قول وفعل
word count
U
واژه شماری
word deafness
U
واژه کری
word fluency
U
سیالی واژگانی
to send word
U
خبردادن
word frequency
U
بسامد واژگانی
word hoard
U
لغت نامه
word length
U
طول کلمه
word length
U
درازای کلمه
word mark
U
نشان کلمه
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to stick to one's word
U
سر قول خود ایستادن
to send word
U
پیغام دادن
word addressable
U
نشانی پذیری کلمه
word mark
U
علامت کلمه
word book
U
کتاب لغت
word star
U
یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word choice
U
بیان
word choice
U
کلمه بندی
word choice
U
جمله بندی
A mans word is one .
<proverb>
U
یرف مرد یکى است .
Do not say a word until you know it is exactly rig.
<proverb>
U
تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
word correction
U
اصلاحکلمه
A word is enough to the wise .
<proverb>
U
براى عاقل یک یرف بس است .
mum's the word
<idiom>
U
دهان قرص
word book
U
واژه نامه
word book
U
کتاب لغت
He feels he must have the last word.
U
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to have the final
[last]
word
<idiom>
U
حرف خود را به کرسی نشاندن
How do you pronounce
[say]
that
[this]
word?
U
این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word book
U
دیکشنری
word book
U
لغت نامه
word book
U
فرهنگ لغات
word of mouth
<idiom>
U
از منبع موثق
give someone one's word
<idiom>
U
قول دادن یا بیمه کردن
swear-word
U
کفر
swear-word
U
ناسزا
swear-word
U
فحش
four-letter word
U
واژهی قبیح
four-letter word
U
واژهیچهار حرفی
buzz word
U
لغت بابروز
buzz word
U
رمز واژه
word wrap
U
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap
U
حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word warp
U
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word class
U
ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word-blind
U
کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
written word
U
کلماتنوشتاری
get a word in edgewise
<idiom>
U
وارد شدن درمکالمه
word book
U
قاموس
In what sense are you using this word ?
U
این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
What is the meaning of this word ?
U
معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ?
U
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Word of honor .
U
قول شرف
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
He didnt say a word.
U
یک کلام هم حرف نزد
I always stick to my word.
U
من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
word time
U
زمان کلمه
procedure word
U
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
instruction word
U
کلمه دستورالعمل
in word and deed
U
درگفتارو عمل
in the p sense of the word
U
بمعنی واقعی کلمه
his bare word
U
قول خشک وخالی او
head word
U
کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word
U
گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
ghost word
U
کلمه غیرمصطلح
ghost word
U
لغت غیر مستعمل
function word
U
کلمه دستوری
full word
U
کلمه کامل
full word
U
تمام کلمه
double word
U
کلمه مضاعف
introductory word
U
کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
key word
مفتاح
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com