Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 20 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to impose a curfew
U
قرق کردن
to impose a curfew
U
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
curfew
U
خاموشی
curfew
U
زمان قطع عبور و مرور قرق
curfew
U
شیپور خاموشی
curfew
U
مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب
My curfew is at 11.
U
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
to be under curfew
U
در منع عبور و مرور بودن
curfew period
U
ساعات خاموشی
curfew period
U
ساعات منع عبور و مرور
impose
U
تحمیل کردن
impose upon
U
سوء استفاده کردن از
impose
U
مالیات بستن بر
impose
U
اعمال نفوذکردن
impose upon
U
فریب دادن
impose
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose
U
وضع کردن
impose
U
گرانبار کردن
to impose conditions
U
با شرایط سنگین بارکردن
to impose
[place]
a flying ban
U
قدغن کردن پرواز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com