English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 60 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
to impinge on justice U از عدالت تجاوز کردن بیعدالتی کردن
to impinge on justice U کار ناحق کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impinge U خرد کردن
impinge U تصادف کردن
impinge U تخطی کردن حمله کردن
impinge U تجاوز کردن
impinge U پرت کردن
impinge U دست اندازی کردن
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
To do justice to something. U حق مطلبی را ادا کردن
to a justice U عدالت کردن
in the name of justice U بنام عدالت
to d. justice U عدالت کردن
to a justice U عدل گستردن
justice U انصاف
justice U درستی دادگستری
justice U عدالت
justice U داد
justice U قسط
preventive justice U حقوق تامینی
plead of justice U دادخواستن
plead for justice U دادخواهی کردن
ministry of justice U وزارت عدلیه
preventive justice U قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
Justice of the Peace U امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace U رئیس دادگاه بخش
Justice of the Peace U امین صلح
administer justice U اجرای عدالت
This photo does not do you justice. U خودتان از عکستان بهتر هستید
immanent justice U عدالت طبیعی
poetic justice U جزا
poetic justice U سزا
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
ministry of justice U وزارت دادگستری
military justice U قوانین جزایی ارتش
administration of justice U احقاق حق
administration of justice U اجرای عدالت
administer justice U احقاق حق کردن
miscarriages of justice U اشتباه قضایی
miscarriage of justice U اشتباه قضایی
Chief Justice U رئیس دیوان عالی
Chief Justice U قاضی القضات
Chief Justice U قاضی اعظم
Chief Justice U رئیس دادگاه
Justice of the Peace U قاضی صلحیه
an outrage upon justice U بیعدالتی
an outrage upon justice U پایمال سازی حق دیگران
borough justice U عضو خانه اصناف
court of justice U دادگاه
dispense justice U دادگستردن
military justice U دادرسی نظامی
house of justice U عدالتخانه
military justice U دادسرای نظامی
the chief justice U قاضی القضات
lord chief justice U رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
international court of justice U دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
justice of supreme court U مستشار دیوان عالی کشور
Injustice is the opposite of justice. U ظلم ضد عدل است
To trample on justice . To be unfair. U پا روی حق گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair. U پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com