Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
spinning wheels
U
چرخ نخ ریسی
spinning wheels
U
دوک نخ ریسی
spinning wheels
U
چرخ طیار
spinning wheels
U
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spinning
U
نخ ریسی
spinning
U
کارخانه نخریسی
spinning
U
ریسندگی
spinning
U
نخریسی
spinning
U
چرخش
[گردش]
[دوران ]
spinning
U
پرتاب نخ و قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
spinning rod
U
چوب ماهیگیری با قرقره چرخان
spinning frame
U
چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
spinning jenny
U
نخ ریس
spinning reel
U
قرقره چرخان ماهیگیری
cotton spinning
U
نخ ریسی
spinning factory
U
کارخانه نخ ریسی
spinning test
U
تست ویژگیهای چرخش هواپیما
spinning charge
U
بار چرخان
spinning wheel
U
دوک نخ ریسی
spinning wheel
U
چرخ نخ ریسی
spinning wheel
U
چرخ طیار
fine spinning
U
ریسندگی نخ های ظریف
spinning wheel
U
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel
U
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
spinning band column
U
ستون نوار چرخان
open-face spinning reel
U
نخریسی
open-face spinning reel
U
فضایبازقرقره
wheels
U
اتحادیه ورزشی
There are wheels within wheels .
<proverb>
U
هر چرخ را چرخى مى چرخاند .
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
wheels
U
چرخ سمباده
wheels
U
دور
wheels
U
چرخ
wheels
U
چرخش
wheels
U
رل ماشین
wheels
U
چرخیدن
wheels
U
گرداندن
wheels
U
چرخ طایر
wheels
U
گردش ناو
wheels
U
ساسایی
wheels
U
جاروب کردن با پا
gear wheels
U
چرخ دنده ها
cog wheels
U
چرخ دنده ها
cogged wheels
U
چرخ های دندانه دار
cog wheels
U
چرخ های دندانه دار
gear wheels
U
چرخ های دندانه دار
brake wheels
U
چرخ های دندانه دار
to spin one's wheels
<idiom>
U
بدون نتیجه زحمت کشیدن
[اصطلاح روزمره]
cogged wheels
U
چرخ دنده ها
spare wheels
U
چرخ زاپاس
suck wheels
U
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
to grease the wheels
U
چرخ هاراروغن زدن
to oil the wheels
U
چرخها را روغن زدن
to skid the wheels
U
ترمزکردن
catherine wheels
U
رجوع شود به pinwheel
steering wheels
U
رل
meals-on-wheels
U
سرویسآوردنغذابهدرخانه
driving wheels
U
چرخهایکمکیعقب
steering wheels
U
غربالک
hell-on-wheels
<idiom>
U
شخص غرغرو وبدخلق
steering wheels
U
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheels
U
چرخ فرمان
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...