Perdic | spin paired complex | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 155 (8 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	spin paired complex U	کمپلکس اسپین زوج شده

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	spin paired U	اسپین زوج شده
	spin spin coupling U	جفت شدن اسپین- اسپین
	to get somebody paired off with somebody U	دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
	paired associates U	جفتهای متداعی
	paired registers U	دو ثبات پایه با اندازه کلمه که با هم به عنوان یک ثبات با طول زیاد به کار می روند.
	paired electrons U	الکترونهای زوج شده
	paired bar graph U	نمودار میلهای مزدوج
	paired comparisons method U	روش مقایسه جفتی
	method of paired comparisons U	روش مقایسههای جفتی
	spin-off U	برنامهی اشتقاقی
	to spin out U	امتداد دادن مفصلا درست کردن
	to spin out U	بسر بردن
	to go for a spin U	با خودرو گردش کوتاهی کردن
	to spin something U	چیزی را تند چرخاندن
	off spin U	چرخش توپ که تغییر سمت نزدیک توپزن میدهد
	spin U	چرخش به سرعت
	spin U	اسپین
	spin U	به درازاکشاندن چرخاندن
	spin U	تنیدن
	spin U	ریسیدن رشتن
	spin U	چرخیدن
	spin U	چرخش
	spin U	فرفره
	spin-off U	بخشهسازی
	spin U	تنیدگی
	spin U	چرخش توپ
	spin U	فشردن فلز
	spin U	فشردن سرد اسپین
	spin U	ماهیگیری با وسایل چرخان
	spin U	فرفره خوردن روی یک پا یا دو پا
	spin-off U	شرکت بخشهسازی شده
	to spin yarns U	دروغ ساختن
	to spin yarns U	صفحه گذاشتن
	hot spin U	فشردن در حالت گرم
	electron spin U	اسپین الکترون
	high spin U	پر اسپین
	jump spin U	چرخش با اغاز پرش بهوا
	to spin a wheel U	چرخی را تند چرخاندن
	high spin U	چرخش زیاد
	one toe spin U	چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
	electron spin U	تنیدگی الکترون
	leg spin U	چرخش توپ که تغییر مسیربطرف پا میدهد
	low spin U	کم اسپین
	spin coupling U	جفت شدن اسپین
	to spin a yarn <idiom> U	[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
	spin-dry U	باماشینخشککردن
	spin drier U	ماشینخشککن
	spin doctor U	متخصصروابطاجتماعی
	high spin U	پرچرخش
	one heel spin U	چرخش با اسکیت قرقره دارروی یک اسکیت
	spin-offs U	بخشهسازی
	spin decoupling U	واشدن اسپین
	spin dyeing U	زنگرزی پیش از ریسیدن
	to spin one's wheels <idiom> U	بدون نتیجه زحمت کشیدن [اصطلاح روزمره]
	spin state U	حالت اسپین
	spin wall U	دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
	top spin U	چرخش فرفره مانند توپ بازی
	to spin yarns U	داستان ساختن
	upright spin U	چرخش ایستاده
	spin casting U	پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
	spin bowler U	توپ اندازی که به توپ چرخش میدهد
	spin-offs U	برنامهی اشتقاقی
	anti spin U	سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
	scratch spin U	چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
	spin-offs U	شرکت بخشهسازی شده
	change spin U	چرخیدن با تغییر پا
	sit spin U	چرخیدن روی یک اسکیت
	lay back spin U	چرخش روی یک پا با تکیه بعقب و بالابردن دستها و پای دیگر
	jackson haines spin U	چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
	spin angular momentum U	اندازه حرکت زاویهای اسپین
	teflon spin bar U	میله همزن تفلونی
	electron spin resonance U	رزونانس اسپین الکترون
	spin lattice intraction U	بر هم کنش اسپین شبکه
	spin angular momentum U	اندازه حرکت زاویهای اسپینی
	spin casting rod U	چوب ماهیگیری با قرقره چرخان
	spin casting reel U	قرقره چرخان ماهیگیری
	spin orbit coupling U	جفت شدن اسپین- اوربیتال
	complex U	مجتمع
	complex U	عقده روانی
	complex U	کمپلکس
	complex U	همتافت
	complex U	طراحی CPU که در آن مجموعه دستورات حاوی چنیدن دستور طولانی و پیچیده است که برنامه نویسی را ساده تر میکند ولی سرعت را کم میکند
	complex U	مرکب
	complex U	گروهه مجموعه
	complex U	اچار
	complex U	هم تافت
	complex U	مرکب از چند جزء بغرنج
	complex U	مختلط
	complex U	پیچیده
	complex U	بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
	complex U	عقده
	complex U	:پیچیده
	electron spin resonance [ESR] U	تشدید پارامغناطیس الکترون [فیزیک]
	to spin laundry in the washing machine U	لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
	complex plane U	صفحه مختلط [ریاضی]
	complex conjugate U	عدد مزدوج مختلط [ریاضی]
	complex number U	عدد مختلط [ریاضی]
	Complex analysis U	آنالیز مختلط [ریاضی]
	superiority complex U	از خود راضی
	complex dune U	ریگروانانباشته
	hydroelectric complex U	اجزایتبدیلآببهالکتریسیته
	inferiority complex U	عقده حقارت
	guilt complex U	عذابوجدان
	Complex analysis U	نظریه توابع [ریاضی]
	superiority complex U	خودبین
	superiority complex U	عقده ای
	superiority complex U	خود سر
	superiority complex U	خود رای
	complex number U	عدد مختلط
	complex number U	اعداد مختلط
	complex power U	توان مختلط
	complex power U	توان موهومی
	complex system U	سیستم پیچیده
	complex system U	سازگان پیچیده
	complex number U	عدد مرکب
	complex multiplet U	چندتایی پیچیده
	inferiority complex U	خود کم بینی
	activated complex U	کمپلکس فعال شده
	base complex U	مجتمع پایگاه هوایی یا دریایی یا زمینی و غیره
	complex admittance U	گذرایی مختلط
	complex circuit U	مدار مختلط
	complex fraction U	مخرج مشترک
	complex fraction U	برخه مشترک
	complex impedance U	ناگذرایی مختلط
	complex indicator U	نشانگر عقده
	compound complex U	دارای دو قضیه اصلی ویک قضیه فرعی
	coordinated complex U	کمپلکس کوئوردینانسی
	oedipus complex U	احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
	oedipus complex U	عقده ادیپ
	orestes complex U	عقده اورستس
	planar complex U	کمپلکس مسطح
	port complex U	مجتمع بندری
	port complex U	لنگرگاه
	sigma complex U	کمپلکس سیگما
	edipus complex U	عقده ادیپ
	universal complex U	عقده همگانی
	mother complex U	عقده مادری
	medea complex U	عقده فرزند کشی
	electra complex U	عقده الکترا
	electra complex U	حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
	inert complex U	کمپلکس بی اثر
	intermediate complex U	کمپلکس واسطه
	jocasta complex U	عقده یوکاستا
	labile complex U	کمپلکس تغییرپذیر
	medea complex U	عقده میدیا
	diana complex U	عقده دیانا
	complex absolute value function U	تابع مختلط قدر مطلق [ریاضی]
	complex analytic function U	تابع تحلیلی [مختلط] [ریاضی]
	aircraft arresting complex U	وسایل مهار هواپیما
	theory of functions of a complex variable U	نظریه توابع [ریاضی]
	complex instruction set computer U	کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
	theory of functions of a complex variable U	آنالیز مختلط [ریاضی]
	The human brain is a complex organ . U	مغز انسان عضو پیچیده یی است
	Dont spin such yarns . Dont tell lies. U	دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )