English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
perfect price discrimination U تبعیض قیمت کامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
price discrimination U تبعیض قیمت
discrimination U تبعیض کردن
discrimination U حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
discrimination U افتراق
discrimination U تمیز
discrimination U فرق گذاری
discrimination U تبعیض
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
stimulus discrimination U افتراق محرک
stimulus discrimination U تمیز محرک
flag discrimination U مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
frequency discrimination U تشخیص فرکانس
sensory discrimination U افتراق حسی
sensory discrimination U تمیز حسی
racial discrimination U تبعیض نژادی
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
unjust discrimination U تبعیض
sex discrimination U تبعیض جنسی
discrimination index U شاخص افتراق
discrimination box U جعبه افتراق
discrimination learning U یادگیری افتراقی
unjust discrimination U تبعیض کردن
positive discrimination U رفتارتبعیضآمیز
rate discrimination U تبعیض نرخ
target discrimination U قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
item discrimination index U ضریب افتراق پرسش
prevention of discrimination sub commiss U کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
perfect U مام
perfect U کاملا درست و بدون غلط
perfect U کامل
perfect U بی عیب تمام عیار
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect U عالی ساختن
perfect U درست
perfect U تکمیل کردن
perfect U ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect monopoly U انحصار کامل
perfect market U بازار کامل
perfect loss U زیان خالص
perfect loss U زیان خاص
perfect loss U زیان مطلق
perfect liquid U پول نقد
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
perfect number U عدد بی کاست
perfect pitch U رجوع شود به pitch absolute
perfect liquid U نقدینه کامل
past perfect U ماضی بعید
word-perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
perfect tense U ماضی کامل
word perfect U یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
perfect score U امتیاز کامل
perfect information U اطلاعات کامل
perfect infinitive U مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
perfect radiator U تابنده کامل
letter perfect U کاملاوارد
letter perfect U جزء بجزء
letter perfect U کلمه بکلمه
perfect arch U قوس دور تمام
perfect competition U رقابت کامل
in perfect trim U کاملا اراسته یا اماده
perfect end U همه تیرها به هدف
perfect fluid U سیال کامل
perfect foresight U پیش بینی کامل
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
perfect foresight U اینده نگری کامل
perfect game U یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
perfect game U باحداکثر 003 امتیاز
perfect gas U گاز کامل
perfect gazes U گازهای ساده
letter perfect U از بر
It is a perfect fit. U کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
perfect tense U ماضی قریب
She is a perfect wife . U یک همسر کامل است
present perfect U مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
perfect number U عدد کامل [ریاضی]
to be the perfect fit <idiom> U مو نمی زند
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
practice makes perfect <proverb> U کار نیکو کردن از پر کردن است
tp perfect oneself in an art U در هنری سرامد یا کامل شدن
present perfect tense U ماضی قریب
present perfect tense U ماضی کامل
practice makes perfect U کار نیکو کردن از پر کردن است
practice makes perfect U کارکن تا استاد شوی
past perfect tense U ماضی بعید
In perfect condition (shape). U کاملا" صحیح وسالم
tp perfect oneself in an art U در فنی متخصص شدن
The car is now in perfect running order . U اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
This is a perfect (an excellent) site for a cinema(theatre house). U این زمین برای ساختن یک سینما جان می دهد
She is a perfect lady . She is a lady in the full sense of the word . U خانم به تمام معنی است
at any price U بهر بها
at any price U بهر قسمت که باشد
all in price U بهای کامل
all in price U قیمت کل
price U بها
price U بها قائل شدن
mean price U قیمت متوسط
asking price U قیمت مورد مطالبهی فروشنده
price U ارزش
outside price U حد اکثر بها
least price U حداقل قیمت
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
last price U قیمت اخر
just price U قیمت منصفانه
just price U قیمت عادلانه
price U قیمت گذاشتن
price U قیمت
Without ( beyond , above ) price . U بی نهایت قیمتی
price U ارزش پولی کالا
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
asking price U قیمت آخر
price U مبلغ شرطبندی
price U نرخ
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
price tag U اتیکت قیمت
price support U حمایت قیمت
price tag U برچسب قیمت کالا
price support U تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
price theory U نظریه قیمت
price system U نظام قیمت
price system U نسبت و رابطه قیمتها با هم
price stabilization U ثبات قیمت
price rigidity U انعطاف ناپذیری قیمت
price taker U قیمت را داده شده فرض کردن
price taker U خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
price setter U قیمت وضع کردن در انحصار
quoted price U مظنه
quoted price U قیمت داده شده
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
price index U شاخص قیمت
price war U جنگ قیمتها
price stability U تثبیت قیمت
price stabilization U تثبیت قیمت
price theory U اقتصاد خرد
price support U تایید قیمت
price responsiveness U کشش قیمت
price levels U سطح قیمتها
price of blood U دیه
price stability U ثبات قیمت
price limit U حد قیمت
price line U خط قیمت
price of blood U خون تاوان
price list U فهرست قیمت
price of blood U خون بها
price level U سطح قیمت
price list U لیست قیمت
price leadership U رهبری قیمت
price system U نظام قیمتی
price support U قیمت حمایت شده از طرف دولت
price reduction U کاهش قیمت
price responsiveness U انعطاف پذیری قیمت
price ratio U نسبت قیمت
price support U حمایت قیمتی
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
wholesale price U قیمت عمده فروشی
very low price U ثمن بخس
upset price U کمترین بهای مقطوع درهراج
unjust price U قیمت ناعادلانه
unit price U بهای واحد
unit price U قیمت واحد
unit price U واحد قیمت
unit price U واحد بهاء
trade price U قیمت صنفی
trade price U قیمت تجاری
trade price U قیمت تجارتی
trade price U قیمت عمده فروشی
trade price U بهای تجارتی
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
the price was not reasonable U بهای ان معقول بنظر نمیرسید
cut-price U جنسحراجشده
half-price U نیمبها
Price are fixed here . U دراینجا قیمتها ثابت هستند
at a knock-down price U به قیمت مفت
crash price U قیمت مفت
give-away price U قیمت مفت
It's a steal at that price. U این قیمت مفت است.
half price U نصف قیمت
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per night? U قیمت برای یک شب چقدر است؟
At all costs . At any price . U به هر قیمتی که شده
To put a price on something . U روی چیزی قیمت گذاشتن
Every man has his price . U هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
At the price of. At the cost of . U به قیمت
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
terminal price U قیمت نهائی
terminal price U قیمت تحویل
target price U قیمت موردنظر
ruling price U قیمت روز
retail price U قیمت خرده فروشی
retail price U بهای خرده فروشی
resonable price U بهای عادله
reserve price U قیمت پایه در حراج
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
reserve price U بهای قطعی
reserve price U اخرین بها
resale price U بهای خرده فروشی
resale price U قیمت فروش مجدد
repurchase price U قیمت بازخرید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com